الحمدالله از فرصتی که خدا در اختیار اعضای موسس این مجموعه قرار داده، امیدوارم که خدا تفضلی کند و این کار مورد رضایت حضرت بقیه الله واقع بشود. من سوالی را که ما در مجموعه حزب با آن مواجه هستیم به لحاظ ساختارسازی و تشکیلات سازی خدمت شما بیان می کنم و یک گزارشی میدهم. به لحاظ شرایط زمان یکی از سوالاتی که باید به آن پاسخ بدهیم این است که تاسیس حزب الان کار مفید و خردمندانهایست یا نه؟ چند چالش بزرگ که ما در مقابلش قرار داریم را خدمتتان عرض میکنم.
چالش اول این است که تجربه ورود حزب به ایران در قبل از انقلاب و همین طور بعد از انقلاب سرجمع تجربهی سرحالی نیست. به تعبیری میشود گفت شکست خورده است و ما امروز با این فرآیندهای جبههسازی، اجماعسازی و امثال اینها طرف هستیم، در اصل یعنی باقی ماندههای فعالیتهای حزبی به همدیگر کمک میکنند برای اینکه در لحظههای حساسی به مردم یک خبر سیاسی برسانند، لیستهایی شکل میگیرد، در لحظههایی مثل انتخابات و بعد هم که انتخابات تمام میشود، کار آنها هم تمام میشود و عملا حزب دیگر به کار نمیآید.
چالش دوم که چالش خیلی مهمتری است چالش غلبه بازار بر سیاست و بازار بر دولت است. یعنی بخش بزرگی از نهادهای حتی عمومی ما و نهادهای تنظیمگر ما در دولت الان دیگر در اختیار بازار است. شما الان اگر یک کار اداری داشته باشید، میروید مثلا پیشخوان دولت برایتان انجام میدهد، پولش را میگیرد. لذا شما بخشی از فعالیتهای عمومیتان را دیگر اصلا از طریق دولت انجام نمیدهید. خودشان هم قائلند که دیگر پارلمان خودشان را دارند و این بخش بازار که لزوما همه مردم نیستند، میدانید بازار همهی زندگی نیست، چنانچه دولت همه زندگی نیست، بازار هم همه زندگی نیست. بخشهای دیگر جامعه که اصطلاحا به آن میگویند بخش عمومی و زندگی عمومی. ما حزب تشکیل میدهیم ولی حزب در نهایت کاری را باید انجام بدهد، با کسی باید صحبت بکند به اسم دولت و دولت، به تعبیر رئیسجمهور کنونی ایران، ساعت ۹ تا ۱ بگید بیاد سر کار برای حجم کاری که دارد، زیادیست. چرا؟ چون بخش بزرگی از کارش واگذار شده به بازار. پس حالا ما حزب بزنیم که چی؟
چالش سوم این است که بخش بزرگی از ماموریت احزاب که در بیان رهبر انقلاب سابقا هم بوده در سخنرانی وحدت و تحزب در اول انقلاب هم بود، این است که ما افکار و ایدهها را بتوانیم در جامعه کانالکشی انجام بدهیم، حالا چه آن سمت جامعه که رو به مردم است، چه آن سمتی که رو به کارشناسان است. الان پلتفرم های فضای مجازی مثل ایکس و انواع پلتفرم ها دارند این کار را انجام میدهند. پس ما برای کانالکشی باز به حزب احتیاج داریم. احتمالا خیلی از کسانی که فردی در فضای مجازی هستند، موثرترند در انتقال افکارشان تا وقتی که شما تشکل ایجاد میکنید.
و مشکل آخر این واگرایی و گسلهای شدید ژئوپولتیک و اتفاقاتی که دارد در جهان میافتد و گویی که فعالیت سیاسی در بدنه جامعه را هی دارد کم ارزشتر می کند. خب اینها میشود در کنارش دهها مورد دیگر هم اضافه کرد از مشکلاتی که بر سر راه تاسیس حزب وجود دارد. یعنی بر سر راه اینکه ما تشکل بشویم، رقبای خیلی چشمگیری وجود دارند، برای اینکه ما آیا اصلا تشکل بشویم یا نه و در طول این یک سالی که بحث بر سر تشکیل این حزب بود واقعا مدام بین این فضا ما رفت و آمد میکردیم. گاهی اوقات متوقف میکردیم گاهی اوقات دوباره کار جان میگرفت.
اما این چالشها همچنان چالشهایی هستند که به نظرم میرسد که خود اعضای حزب هم باید به آنها فکر بکنند و گفتگو کردن حول آنها حتما مفید است. من فقط یک زاویه زندهای که به نظرمان میرسد که خیلی جدی به درد میخورد و الان ما به ساختار حزب نیاز داریم را خدمتتان عرض میکنم، یکی از آن زاویهها که به نظرم مهمترین است. ببینید آنچه که رهبر انقلاب درباره گام دوم نوشتند، یعنی چله دوم انقلاب، چهل سال دوم انقلاب، به طور طبیعی یعنی یک انتقال نسلی به طور طبیعت عمر انسان در فضای نیروی انسانی مدیریت کشور به زودی رخ خواهد داد. به لحاظ کارشناسی هم همینطور. به لحاظ نیروی اثرگذار در فکر هم همینطور. این کسانی که می خواهند وارد فضای گام دوم بشوند، یک دفعه از لپ لپ درنمیآیند. تقریبا از آغاز دهه هشتاد ما با جریانسازی و کارسازی خود رهبر انقلاب محیط هایی داشتیم برای پرورش این نیرویی که در گام اول فقط فکری بود. بعد یواش یواش فرهنگی شد، بعد یواش یواش به مسائل عمیقتر شروع کرد به فکر کردن، بعد اینها سوق داده شدند به فضای حل مسئله جهادی. در آغاز نیروهای جهادی که میرفتند بخشهای مستضعف کشور را میدیدند، این رفت و آمدها بین حوزه دانش که معمولا در حوزه و دانشگاه بود با حوزه کار جهادی و حل مسئله برای آنها، یواش یواش نسلی که الان در دههی چهل عمر یا دههی پنجاه عمرش است را خلق کرده که این ها دیگر در موضوعات کلان کشور هم تجربه مطالعاتی دارند، هم تجربه میدانی اولیه دارند. نکته مهم این است که اگر این گروه از دوستان و جوانهای ایرانی امروز غالبا در جاهایی به اسم اندیشگاهها در حال فعالیت هستند، دولتها از آنها مشاوره میگیرند، از آنها استفاده میکنند ولی یک اتفاقی دارد میافتد که ضرورت حزب را در این لحظه همین اتفاق باعث میشود. اتفاق این است که آنچه که ما در دولت آقای رئیسی دیدیم و دوستان اصلاحطلب ما این را در دولتهای مربوط به خودشان میبینند، این است که این اندیشکدهها به پستوهای لابی دعوت میشوند. یعنی دعوت میشوند که با کارشناسان محافظه کار یا اصحاب قدرت و یا احیانا اصحاب بازار کار بکنند و توضیح اینکه آینده باید به چه سو برود از درون این اندیشکدهها به جامعه منتقل نمیشود و همیشه جامعه این مشکل را دارد که نخبگان کجایند؟ چرا تصمیمهای به درد بخور نمیگیرند؟ 
لذا به نظر من این حزب ممکن است به عنوان نقطه آغازی برای یک دور جدید شکلگیری حزب در ایران به خصوص در جریان انقلابی باشد ولی احتمالا در یکی دو سال آینده تنها، حزب نخواهد بود. لزوما هم بهترین نخواهد بود. بلکه به جنم و عرضه ما برمیگردد که این حزب چقدر توان داشته باشد و بتواند کار انجام بدهد. امیدوارم که ما بتوانیم عجول نباشیم، صبور باشیم، صبور برای کار معین، نه صبور برای ابهام و بتوانیم با هم به همدلی برسیم به همآهنگی برسیم و یک موجود یکپارچه زنده، به تعبیر رهبر انقلاب، را در قالب این حزب بسازیم.
حکمران- شماره ۱۱
