دبیرخانه مرکزی حزب تمدن نوین اسلامی در راستای ایجاد شناخت نسبت به مواضع اصلی حزب تمدن نوین اسلامی اقدام به انتشار پیشنویس مجموعهای از مواضع خود در حوزههای مختلف کرده است که در ادامه خلاصه ای از آن ذکر می شود. کتابچه مواضع حزب تمدن نوین اسلامی پس از مصوب شدن در شورای مرکزی حزب منتشر خواهد شد.
در دوران گذار تمدنی و نبرد همهجانبه دو جبهه حق و باطل، فعالیت حزبی نمیتواند در چارچوبهای فرسوده و وارداتی نظام لیبرالدموکراسی تعریف شود؛ بلکه باید بر پایهی حکمت اسلامی، تکلیفمداری انقلابی و رسالت تمدنسازی بازتعریف شود. حزب تمدن نوین اسلامی در مقام یک نهاد پیشران در ساحتهای فکری، فرهنگی، نهادی و اجتماعی، با این باور شکل گرفته است که زمان عبور از رقابتهای صوری قدرت و بازگشت به معنا و مأموریت رسیده است. حزبی که خود را نه شریک قدرت، بلکه شریک رسالت تاریخی انقلاب اسلامی میداند.
این سند، ترسیمگر منظومه فکری، راهبردی و ساختاری حزب تمدن نوین اسلامی است؛ حزبی که بر بنیان جهانبینی توحیدی، انسان مسئول، معرفت تمدنساز و جامعهپردازی الهی، در پی تحقق «حیات طیبه» و «تمدن نوین اسلامی ایرانی» است. آنچه در این متن آمده، تلاشی است برای تبدیل آموزههای مکتب انقلاب به مختصات عینی در کنش حزبی. ما بر آنیم تا با فاصلهگیری ریشهای از الگوی حزبسازی غربی—که در آن رقابتِ سیاسی غایت و قدرت، ابزار چانهزنی است —حزب را به بستری برای گفتمانسازی اسلامی، کادرسازی انقلابی و برنامهریزی تمدنی بدل کنیم.
این سند از سویی، مرزبندی معرفتی و راهبردی ما را با احزاب سکولار، الیگارشیک و معاملهگر روشن میسازد و از سوی دیگر، افق فعالیت حزبی را در نسبت با ولایت، عدالت، ایمان و مردمباوری ترسیم میکند. هدف ما، تربیت نسلی است مؤمن، اندیشمند، عدالتخواه و تمدنپرداز که بتواند در مواجهه با چالشهای معرفتی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، راهی گشوده بر مبنای وحی و عقلانیت ایمانی بیابد.
مخاطب پیشنویس مواضع حزب تمدن نوین اسلامی، بهمثابه منشور فکری و تشکیلاتی، تنها نخبگان سیاسی نیستند، مواضع ما خطاب به همه انسانهایی است که دغدغهی عدالت، پیشرفت، عزت ملی و بازسازی تمدن اسلامی را در دل دارند. این سند، دعوتی است به بازاندیشی بنیادین در مفهوم حزب، مسئولیت تاریخی نیروهای اجتماعی و ضرورت تعمیق نقشآفرینی گفتمان انقلاب اسلامی ایران در عرصههای ساختاری و نهادی جمهوری اسلامی ایران.
فصل اول: مختصات فعالیت حزبی در حزب تمدن نوین اسلامی
۱- مبانی هویتی فعالیت حزبی در چارچوب انقلاب اسلامی
برخلاف مدل حزبی لیبرال که مبتنی بر رقابت قدرت، برتری فرد و بازی نخبگانی است، الگوی حزب در گفتمان انقلاب اسلامی مبتنی است بر:
– تکلیفمحوری بهجای قدرتمحوری: حزب در گفتمان اسلامی ابزار «ادای وظیفه اجتماعی و تاریخی» برای تحقق عدالت و پیشرفت است، نه صرفاً وسیلهای برای تصرف قدرت.
– مردممحوری در معنا، نه صرفاً در رأی: ارتباط حزب با آحاد مردم، از نوع «ولایی، ایمانی، تربیتی و تمدنی» است، نه صرفاً بسیج انتخاباتی.
– تمرکز بر گفتمانسازی، نه رقابتگرایی: مأموریت اصلی حزب، «تولید، ترویج و تثبیت گفتمان اسلامی عدالتمحور» در جامعه، نخبگان، دانشگاه و ساختارهای حاکمیتی است.
– کارویژه تربیتی–تمدنی بهجای کارکرد سیاسی–معاملاتی: حزب باید بستری برای پرورش کادر مؤمن، عادل، عالم و تمدنساز باشد؛ نه بنگاه چانهزنی پست و قدرت.
۲- کارویژههای سهگانه حزب تمدن نوین اسلامی
الف) گفتمانسازی (وظیفه تئوریک–اجتماعی)
- تولید ادبیات سیاستی برگرفته از بیانات ولایت فقیه
- تزریق مفاهیم اسلامی در ادبیات حاکمیتی، رسانهای و نخبگانی
- تبدیل اصول انقلاب (مثل عدالت، مردمسالاری دینی، استقلال، تمدن) به گفتمانهای غالب
- تربیت مفسران و شارحان مردمی این گفتمانها
ب) کادرسازی (وظیفه تربیتی–تشکیلاتی)
- شناسایی، جذب، آموزش و سازماندهی نسل مؤمن، عدالتخواه، مردمی و بااخلاص
- تربیت مدیران حکمرانی، فعالان فرهنگی، رسانهای و اجتماعی در طراز تمدنی
- طراحی مسیر رشد تشکیلاتی بر اساس تقوا، تخصص، اخلاص، کارآمدی و تعهد
- ایجاد شبکهای ملی از حلقههای تربیت و کنشگری تمدنی
ج) برنامهریزی (وظیفه نهادی–تمدنی)
- تدوین سیاستنامهها و برنامههای تفصیلی تحول در حوزههای حکمرانی
- طراحی نقشههای راه میانمدت و بلندمدت برای تحقق اهداف گام دوم انقلاب
- پیشنهاد مدلهای حکمرانی مردمی در اقتصاد، آموزش، سیاست و فرهنگ
- پیگیری مطالبهگری مؤثر، تخصصی و مؤمنانه از ساختارهای رسمی
۳- مختصات ساختاری حزب در تراز تمدن نوین اسلامی
|
مؤلفه |
ویژگی تمدنی و اسلامی |
|
سازماندهی |
شبکهای، تربیتی، چابک و مردمی |
|
آموزش |
مبتنی بر قرآن، بیانات ولایت فقیه، تفکر سیستمی |
|
ارتباطات |
هدایتمحور، نه تبلیغاتی– احساسی |
|
تصمیمگیری |
شورایی، مسئولانه و متعهد به آرمان انقلاب |
|
ارزیابی عملکرد |
مبتنی بر اثرگذاری تمدنی، نه صرفاً کمّی یا انتخاباتی |
۴- تفکیک راهبردی با احزاب در نظام سرمایهداری لیبرال
|
حوزه |
احزاب لیبرال |
حزب تمدن نوین اسلامی |
|
هدف |
کسب قدرت |
ادای رسالت تاریخی انقلاب |
|
جامعه هدف |
رأیدهندگان |
ملت مؤمن و نسل تمدنساز |
|
ابزار |
رسانه، تبلیغات، چانهزنی |
گفتمانسازی، تربیت، برنامهریزی |
|
نسبت با دین |
منفصل یا ابزارانگار |
ماهوی و اصالتمحور |
|
نسبت با تمدن |
ندارند |
غایت کل کنش سیاسی–اجتماعی |
حزب در گفتمان انقلاب، نه شرکت سهامی قدرت، بلکه پایگاه پیشرانی فرهنگی، فکری و نهادی انقلاب اسلامی است. حزب تمدن نوین اسلامی، متعهد به تولید گفتمان، تربیت کادر و تدوین برنامه برای تحقق حیات طیبه و تمدن نوین اسلامی است.
خداشناسی توحیدی؛ سنگ بنای تمدن نوین اسلامی
حزب تمدن نوین اسلامی، فلسفه و نظام فکری خود را از سرچشمهی اصیل اسلام ناب اخذ میکند و بر این باور است که جامعهای که در پی ساخت تمدن نوین است، باید جهانبینی توحیدی را به عنوان محور و مبنای عملی و زندگیساز خود تعریف کند. کارآمدی نظامهای اجتماعی-سیاسی، منوط به آن است که ریشههای توحیدی داشته باشند و دیگر اجزای تمدن حول این محور جهت یابند.
در بینش توحیدی اسلام، خدای یگانه ریشهی همهی هستی است و هر که و هر چه هست، قائم به اوست. این وابستگی مطلق، بنیاد تمایز جامعه موحد است؛ در این جامعه، همه انسانها بندگان بدون امتیاز خاص در برابر خدا هستند و هیچکس حق ندارد ولایت و فرماندهی را به جز از خدا یا مأذون از جانب او بپذیرد.
توحید، محصول نظامسازی است. توحید واقعی، تنها یک باور ذهنی نیست، بلکه در صحنهی نظامسازی جامعه و خلق تمدن نمود مییابد؛ به طوری که همهی اجزاء از قانونگذاری، قضاوت، تا روابط اقتصادی و تربیتی باید بر محور رضای خدا شکل گیرد. هرگونه اطاعت بیقید و شرط از غیر خدا، از جمله نظامهای سلطه، مناسبات وارداتی یا آداب غیرالهی، نوعی شرک و عبادت آن غیر محسوب میشود و جامعه را از خط تعالی دور میسازد.
الگوی اجتماعی جامعه توحیدی با جوامع غیرتوحیدی کاملاً متفاوت است؛ اختلافات ظالمانه و بنیانی مانند طبقهبندیهای نژادی یا اقتصادی از بین میرود. رسالت اصلی اسلام، «لنخرج الناس من عباده العباد الی عباده الله» است؛ یعنی نجات انسانها از بندگی غیر خدا و رساندن آنها به آزادگی و کرامت در سایهی بندگی خدای یکتا. در این جامعه، اصل بر برابری انسانها بر پایه تقوا و عبودیت است، نه ثروت یا جایگاه اجتماعی.
در فرهنگ قرآن، عبادت محدود به مناسک نیست، بلکه عبودیت باید در همهی ساحتهای زندگی، فقط مختص خدا باشد. هر قانون یا مرجعی که بیاعتنا به فرمان الهی مورد اطاعت قرار گیرد، معبود و اله انسان میشود، خواه هوای نفس باشد، خواه نظامهای سیاسی غیر الهی.
جهانبینی توحیدی، مسئولیت سنگینی بر دوش جامعه میگذارد تا ساختار حکومت، اقتصاد و روابط اجتماعی، تجلییافته از آن باشد. این نگاه، انسان را از کوتهنگری، ترسها و اسارتهای دنیوی آزاد میسازد و هدف زندگی را در ساختن جهان بر معیار خدا تعریف میکند. حزب تمدن نوین اسلامی معتقد است برای تحقق چنین جامعهای، وحدت فکری و عملی در سایه ولایت فقیه ضروری است و ساختارها باید به گونهای طراحی شوند که هیچ جای تبعیض و سلطهطلبی غیرالهی باقی نماند.
انسان، محور تحول
انقلاب اسلامی، سرآغاز یک عصر نو در نگاه به انسان است؛ موجودی که نه ابزار ساختارهای قهری است و نه بردهی طبقاتی، بلکه محور تحول و حامل مسئولیت تاریخی در مسیر الهی است. تمدن نوین اسلامی به عنوان یک جامعه توحیدی، نیازمند انسان مؤمن، آگاه، عامل و مسئول است.
انسانشناسی حزب، انسان را فاعلِ هستی میبیند که بر پایهی ایمان آگاهانه، مأموریت ساختن خویش، جامعه و تاریخ را بر عهده دارد. این مسئولیت، برخاسته از ایمان به نظم حکیمانه و حکومتی الهی در عالم است و تعطیلبردار نیست. مسلمان موحد، برخلاف راهبان تارک دنیا، در خط مقدم مسئولیتهای فردی و اجتماعی حاضر است، نه اهل عزلت است و نه اسیر جبر اجتماعی.
ایمان، آگاهی عملی است. ایمان در نگاه قرآن، احساس خام یا تعصب کور نیست، بلکه یافتن حقیقتی روشن بر اساس آگاهی و علم است که مؤمن را به کار، تلاش و مسئولیت دنیوی و اخروی فرامیخواند. ایمان منهای عمل، مردود است و معیار عضویت در جامعه توحیدی، عمل بر مبنای ایمان است. موحد واقعی کسی است که تعهدش دائمی، در همهی عرصهها و غیرمصلحتی است. او با تکیه بر خدا، میداندار ساختن جامعه و نجات دیگران است؛ توکل بر خدا، عامل اقدام و نوآوری است، نه بازدارندگی از تلاش.
مسئولیت اجتماعی و نفی انزوا: انسان مؤمن، گرفتار انزوا و عافیتطلبی نیست، بلکه مسئولیت نجات خود و دیگران را بر دوش دارد. خود را با سلاح تقوا تجهیز میکند تا ابزار تغییر شرایط دیگران باشد، نه صرفاً منزهسازی فردی. او اسیر نظامهای طبقاتی، زر، زور یا حسب و نسب نیست، بلکه سرلوحهی کارش تلاش و تقواست. ایمان هرگز موضوعی شخصی و ایستا نیست؛ ایمان بلافاصله، تعهد و مسئولیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به همراه میآورد و فرد و جامعه را به حرکت پیوسته فرامیخواند. مؤمن مطلوب کسی است که تجلی ایمانش در عمل اجتماعی، بنیانگذاری عدالت، نجات محرومان و تبدیل شدن به موتور تحول و پیشرفت جامعه نمایان باشد.
هدف نهایی: خداگونگی (خلافت الهی): انسان از ابتدا برای خداگونگی آفریده شده است؛ یعنی حرکت به سمت کمال مطلق، تقرب به خداوند و پیروی از صفات الهی همچون رحمت، عدل و حکمت. خداوند انسان را به عنوان خلیفهی خود بر زمین آفرید و این خلافت مستلزم تحقق صفات اخلاقی است. این هدف نهایی نیازمند آن است که انسان در بُعد فردی با تزکیه و در بُعد اجتماعی با تلاش برای ساختن جامعهای عادلانه، خدامحور و دور از ظلم، به یک انسان الهی تبدیل شود. خداگونگی نه فقط یک حالت فردی، بلکه مسئولیتی جمعی است که اصول اسلام نظیر عدالت، دیانت و ولایت، مسیر تحقق آن را هموار میکنند.
تعهدات و پشتوانههای الهی برای مؤمن: در مقابل چنین تعهد و مسئولیت سنگینی، خداوند نیز نویدهایی برای هدایت و پیروزی مؤمن بر خود قرار داده است: هدایت و بصیرت. خدا هدف نهایی را نشان داده و قدرت درک مأموریت و شناخت عمیق راه را ارزانی داشته است؛ راهی که از طریق رشد آگاهی، عقلانیت و بصیرت، موانع درونی و بیرونی (جهل، خرافه، سنتهای پوسیده، نظامهای جائر) را کنار میزند. آزادی درونی و قلب مطمئن. مؤمن از وسوسههای فرساینده درونی مانند شک، تردید، ناامیدی و بیهویتی آزاد است، قلبی مطمئن دارد و توان و ارادهی حرکت را از این آزادی کسب میکند. اعتماد به ثمر بخشی. او به ثمربخشی تلاش خود نزد خداوند اعتماد کامل دارد و میداند هیچ نیت و عمل پاکی حتی اگر ناچیز باشد، گم نمیشود و مسیر اصلاح و جبران همیشه باز است. پشتوانه دائمی و نصرت غیبی. مؤمن در کورانهای زندگی هیچگاه احساس بیپناهی نمیکند، در برابر دشمنان ثابتقدم است و به مدد و نصرت الهی امیدوار است و گامهایش با اتکا به ریسمان محکم الهی استوار است.
هدف حزب تمدن نوین اسلامی، تربیت و رشد چنین انسانی است: انسانی که با آگاهی، ایمانِ عقلانی، پرهیز از تقلید کور و آزاد از قید سلطه و طبقات، جسارت مجاهدت برای نجات دیگران را دارد. این انسان، تجلی ایمان زاینده، سعادتطلب و عملگرا است که نتیجهی ایمانش، «دنیای آباد» و «آخرتی سعید» خواهد بود.
معرفت، موتور تمدنساز
در چارچوب فکری انقلاب اسلامی، «معرفت» فراتر از دانش صرف و تبیینی خنثی است؛ معرفت باید جامعهساز، جهتدار و حلکننده مسائل حیاتی باشد. حزب تمدن نوین اسلامی با اتخاذ یک رویکرد مستقل و تمدنساز در معرفتشناسی، بر پرهیز از غربزدگی، فردگرایی و پراکندگی تأکید دارد. معرفت مطلوب باید قدرت تمییز اهم از مهم، صواب از ناصواب را به جامعه بدهد و تصمیم و عمل کارآمد را در ابعاد فردی و اجتماعی ممکن سازد؛ لذا معرفتشناسی مورد نظر، یک دانش نظری بیثمر نیست، بلکه زمینهساز تحول تمدنی است.
پایههای ادراک و هدایت بشری شامل حس، غریزه، و عقل هستند، اما این پایهها به تنهایی برای سعادت کافی نیستند. عقل، برتری انسان را رقم میزند، اما محدود است و مستعد آلودگی به هوس و تعصب است. شهود قلبی که با تزکیه حاصل میشود، مکمل این ادراک است. کانون معرفت، وحی است. وحی نه رقیب عقل، بلکه بالابرنده و راهنمای آن است. بزرگترین هدیه بعثت، انفجار معرفت و اصلاح فکری است. پیامبر (ص) عقلهای خفته را برمیانگیزد و با هدایت وحیانی، ظرفیت اندیشیدن و ساختن را در انسان تقویت میکند. دین حقیقی جهل، تقلید کور و تعصب را میزداید و جامعه را به سوی قدرت تشخیص و تصمیمگیری درست هدایت میکند. معرفت مورد نیاز جامعه توحیدی باید کاربردی، جهتدار و تمدنساز باشد؛ این فهم باید فرد را در تشخیص مأموریت خود و حرکت صحیح در صحنه اجتماع یاری دهد. این فهم، پیوسته با مسئولیتپذیری و کنشگری جمعی همراه است.
حزب تمدن نوین اسلامی بهشدت از سیطره منابع غربی، التقاط و پراکندگی معرفتی برحذر است؛ زیرا دانشی که خاستگاه و هدفش روشن نباشد، هویت جامعه را تهدید کرده و امکان تصمیم تاریخی را سلب میکند. عواملی چون تعصب، تقلید کور، عملگرایی صرف یا فلسفهپردازی بیثمر، نمونههایی از انحراف مسیر معرفت هستند. لذا خودآگاهی معرفتی یعنی حساسیت نسبت به مبدأ و محتوای آنچه میآموزیم، کلیدی است.
نظامسازی و محیطسازی: انبیاء صرفاً معلم فردی نیستند؛ آنها قطب معرفت و انقلاب هستند که ساختارهای معیوب را فرو میریزند و ساختارهای وحیانی را طراحی میکنند. توسعه معرفت توحیدی تنها با کلاس درس نیست، بلکه نیازمند ساختن محیط عملی، انگیزهساز، الگوهای تربیتی و سیاستگذاری یکپارچه در جهت جامعه توحیدی است.
معرفت، تعهد و مجاهدت: معرفت اصیل تعهد میآورد و هر کس به قدر بهرهاش مسئولیت بیشتری پیدا میکند. تکلیف دیگر، گسترش این معرفت، نظامسازی بر اساس آن و دفاع از منظومه معرفتی در برابر جنگهای فکری دشمنان است.
جامعه توحیدی به معرفتی الهی، عقلانی، انقلابی و کاربردی نیاز دارد که: جهتدار، اجتماعی و تغییرآفرین باشد. حاصل تعامل عقل و وحی باشد. اصلاحگر، نقاد و رهاکننده از سنتهای پوسیده باشد. کارآمد و اولویتشناس باشد. پیوند ناگسستنی با مسئولیت اجتماعی داشته باشد. محیطساز و نظامساز باشد.
حزب تمدن نوین اسلامی به دنبال توسعه این معرفت است تا ایران را از اسارت جهل مدرن رها سازد و راه تمدن حقیقی الهی را بگشاید.
ولایت الهی: محور هندسهی جامعه توحیدی
جامعه آرمانی در نگاه حزب تمدن نوین اسلامی، جامعه توحیدی است؛ جامعهای که تمام ابعاد آن شامل سیاست، اقتصاد، فرهنگ و روابط اجتماعی، بر محور یکتاپرستی و بندگی خداوند بنا شده است. تحقق این جامعه، امری خودبهخودی نیست؛ بلکه نیازمند معرفت ریشهدار، اجتماعی و عملی است که دین را نه مجموعهای از توصیههای فردی، بلکه طرحی اجتماعی بداند که باید همه شئون جامعه را متحول سازد.
توحید و عدالت اجتماعی: توحید به معنای نفی هرگونه محور اطاعت و عبودیت جز خداست؛ نه انسانها، نه قدرتهای سیاسی و نه هوی و هوس، حق فرمانروایی ندارند. در این جامعه، اصل بر عدالت است و هیچ طبقه یا گروهی حقوق ویژه ندارد؛ معیار برتری صرفاً تقوا و عبودیت است، نه نژاد، ثروت یا جایگاه شغلی. جامعه توحیدی به مواد اولیه و ساختار ویژهای نیاز دارد. مهمترین ماده اولیه، انسانِ آگاه، مؤمن و عامل است؛ و پس از آن، نظام آموزشی، روحیه کار جمعی، و ساختارهای ارتباطی باید حول محور بندگی خدا تثبیت شوند.
ولایت، تجسد عملی توحید: نقطه ثقل و انرژیبخش جامعه دینی، ولایت الهی است؛ یعنی اطاعت آگاهانه و آزادانه از خدا و نمایندگان برحق او. آنچه قدرت تحقق تمدن نوین اسلامی را به اسلام بخشیده، در پذیرش و جاری ساختن همین ولایت الهی در همه شئون جامعه است. ولایت که ریشه در توحید دارد، تجسد عملی توحید در زیست اجتماعی است و ارزشهای الهی را از حد شعار به مدار ساختار واقعی اجتماع تبدیل میکند. هرگونه تحول اجتماعی و انسانی بدون تحقق ولایت الهی، پایدار نخواهد بود و اسلام فردگرایانه که تحت چتر نظامهای طاغوتی شکل میگیرد، نسبتی با اصالت دین ندارد.
رابطه ولایت و بلوغ جامعه: ولایت، نقشه راه حرکت جامعه از پراکندگی به سوی اتحاد و پیشرفت را تعیین میکند. امروز رشد حقیقی در جامعه اسلامی، با افزایش نفوذ ولایت الهی گره خورده است. هر چقدر جامعه در مراتب معرفتی، اخلاقی و مسئولیتپذیری رشد بیشتری کند، ولایت الهی با میدان عمل بازتر، موثرتر و نافذتر به تحقق نظام الهی و شکوفایی تمدنی نزدیکتر میشود.
حزب تمدن نوین اسلامی معتقد است که شرط تداوم نظام اسلامی، بسط ید ولی فقیه با تعریف عمیق معرفتی و افزایش نقشآفرینی اجتماعی این حقیقت قدسی است. تمامی برنامهها و سیاستها باید منبعث از این اصل راهبردی قرار گیرد تا پیشرفت، عدالت و هویتسازی به نحو کامل محقق شود.
فرهنگ
در دیدگاه حزب تمدن نوین اسلامی، فرهنگ حاشیه نیست؛ بلکه زیربنای اصلی تمدن و بستر شکلگیری هویت ملی-اسلامی است. رویکرد فرهنگی ما برخاسته از جهانبینی توحیدی و نظام ارزشی اسلام ناب است، با هدف تحقق جامعهای که سبک زندگی و نظام معنای آن بر پایه ایمان، عقلانیت و عدالت سامان یافته باشد.
هویت فرهنگی جامعه اسلامی بر مؤلفههایی چون ایمان، عبودیت، روحیه جهاد، عدالت، کرامت، عفاف، حیا و غیرت بنا میشود. از منظر کلان، فرهنگ صرفاً مجموعهای از هنر یا سبک زندگی موجود نیست، بلکه خاستگاه تصمیمگیری اجتماعی و پیشران حرکت تمدنی است. فرهنگ نه تابع اقتصاد و سیاست، بلکه جهتدهنده و هدایتگر آنهاست. فرآیند تولید و انتقال فرهنگی باید مردمی باشد و نه تحمیل که خود نشاندهنده تقدم فرهنگ به عنوان موضوع جهاد مستمر است.
نظام سلطه، سلطه نرم خود را از طریق جنگ شناختی، تهاجم فرهنگی و مسخ معنایی اعمال میکند. مهمترین تهدیدها در این حوزه عبارتاند از: تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی: پروژهای مستمر برای تخریب بنیادهای هویتی جامعه اسلامی از طریق رسانههای جهانی و هنر مسموم. استحاله فرهنگی از درون: تغییر آرام نظام ارزشها، عادیسازی منکر و تضعیف فضیلت در ساختارهای داخلی (مانند سینما و آموزش). جنگ شناختی: هدفگیری افکار، باورها و امیدهای جوانان برای ایجاد بحران معنا، بیهویتی و سرخوردگی از انقلاب. تقلید از غرب: پذیرش ضمنی سبک زندگی غربی، فردگرایی، اباحهگری و سکولاریسم فرهنگی. فروپاشی نرم خانواده: تضعیف نهاد خانواده، عادیسازی طلاق و ترویج زنمحوری افراطی در ادبیات رسانهای.
مقابله با این تهدیدات نیازمند یک جبهه فعال، بیدار و خلاق فرهنگی است که بتواند ضمن ایستادگی گفتمانی، روایت بدیل تولید کرده و فرهنگ مقاومت را گسترش دهد.
اصول راهبردی و ساختار فرهنگی تمدنساز: سیاست فرهنگی حزب تمدن نوین اسلامی بر اصولی استوار است که از مکتب اسلام و تجربه انقلاب اسلامی استخراج شدهاند و شاخصهای عملیاتی برای هدایت فرهنگی محسوب میشوند:
اصول راهبردی فرهنگ: اصالت ایمان و اخلاق: فرهنگ باید بر پایهی ایمان به خدا، آخرتباوری و اخلاق اسلامی شکل گیرد. فرهنگ سکولار و لذتگرا در تقابل با این اصل است و هر سیاست فرهنگی باید در خدمت رشد عبودیت و تربیت اخلاقی باشد. تقابل فعال با فرهنگ مهاجم: سیاست فرهنگی منفعلانه کافی نیست. در برابر تهاجم فرهنگی غرب، نیاز به کنشگری تهاجمی و روایتسازی مستقل است. خنثیسازی جنگ نرم، مستلزم حضور فعال در میدان فکر، هنر و رسانه است. پیوند ایمان و نوآوری: فرهنگ دینی به معنای سکون نیست. سیاستها باید نوآوری، خلاقیت و روایت نو از مفاهیم اصیل را ترویج کنند تا پیام انقلاب در زبان روز بیان شود. مردمیبودن: فرهنگ محصول خلاقیت اجتماعی و نخبگان مؤمن است؛ دولت باید نقش تسهیلگر و الهامبخش مشارکت مردمی در تولید معنا را ایفا کند. جهاد مستمر فرهنگی: فرهنگسازی یک امر مقطعی نیست، بلکه جهاد مستمر در میدان روایت، معنا و هویت است که باید نهادینه شده و به الگوی عمل کارگزاران تبدیل گردد.
مسئولیت نظام اسلامی در فرهنگ، طراحی بستر و ایجاد سپهر تمدنی است. دولت باید سه نقش کلیدی ایفا کند: نقش هدایتی و گفتمانساز. ترسیم و تثبیت گفتمان کلان مبتنی بر ایمان، عدالت، خانوادهمحوری و فرهنگ مقاومت از طریق رسانه ملی و آموزش. نقش تسهیلگر و زمینهساز: رفع موانع فعالیت فرهنگی نخبگان مردمی و فراهمسازی زیرساختهای نرمافزاری و سختافزاری تولید فرهنگی. نقش حفاظتی و تنظیمگر: حفاظت از مرزهای فرهنگی در برابر تولیدات مسموم و مقابله هوشمندانه با نفوذ دشمن.
ضامن پویایی فرهنگی، نقشآفرینی مردم و نخبگان است؛ فرهنگ در بطن جامعه زنده است. مردم حاملان و مولدان اصلی فرهنگ هستند که از طریق سبک زندگی، آیینها و مطالبهگری، فرهنگ را شکل میدهند. نخبگان فرهنگی مسئولیت اصلی در روایتسازی، نظریهپردازی و احیای هویت تمدنی را بر عهده دارند و حلقه اتصال میان معارف اسلامی و زبان روز جامعهاند. سیاست موفق، سیاستی است که مردمپایه، نخبگانیهدایتشونده باشد؛ یعنی فرهنگ از متن زندگی بجوشد و توسط نخبگان صیقل بخورد.
فرهنگ عامل پیشران است؛ هر تحول پایدار در اقتصاد، سیاست، امنیت یا علم، ابتدا باید در فرهنگ رخ دهد. اقتصاد مقاومتی بدون فرهنگ کار و قناعت میسر نیست؛ امنیت نرم وابسته به انسجام فرهنگی است و پیشرفت علمی بدون استقلالطلبی فرهنگی، به وابستگی علمی ختم میشود. تمدن نوین اسلامی در نهایت، ثمرهی فرهنگ مؤمن، خلاق و هویتدار خواهد بود.
اقتصاد
اقتصاد در تفکر اسلامی صرفاً مادی نیست، بلکه عرصهای برای تحقق عبودیت، عدالت و تمدنسازی است. هدف اصلی، تأمین معیشت عادلانه و فراهمسازی بستر رشد معنوی است. اقتصاد مطلوب اسلامی بر سه پایه استوار است:
عبودیت: ثروت ابزاری برای تعالی است و تولید و مصرف باید با ارزشهای الهی همسو باشد.
عدالت: قوام اقتصاد بر توزیع عادلانه منابع و امکانات، رفع محرومیت و برابری فرصتها استوار است.
استقلال: نظام اقتصادی باید از وابستگی به نظام سلطه رها شده و بر درونزایی و اقتصاد مقاومتی استوار باشد.
در این چارچوب، اقتصاد نه تابع مکانیسم کور بازار است، نه ابزار تمرکز ثروت و نه سازوکار مصرفگرایی افسارگسیخته؛ بلکه یک عرصه تربیتی، سیاسی و هویتی است که نیازمند هندسهای برآمده از توحید و عدالت میباشد. سیاستهای حزب بر عدالت اجتماعی، کار و تولید، کرامت معیشتی، مردممحوری، استقلال ساختاری و مقابله با ویژهخواری متمرکز است. اقتصاد یکی از اصلیترین میادین تقابل با جبهه سلطه است که با ابزارهای اقتصادی، اراده ملی را هدف قرار میدهد.
تهدیدات کلیدی که حزب تمدن نوین اسلامی باید با آنها مقابله کند عبارتند از:
وابستگی ساختاری به نفت و ارز که منجر به ناکارآمدی مزمن، فساد و غفلت از تولید ملی میشود. نظام سرمایهداری پنهان و لیبرالیسم اقتصادی از جمله سیاستهای تعدیل ساختاری و خصوصیسازی بیضابطه که شکاف طبقاتی را تشدید کرده است. رانتخواری و فساد اقتصادی یا توزیع نامتوازن امکانات که اعتماد عمومی به دولت را تضعیف میکند. کمرنگشدن تولید و اولویتیافتن دلالی یا تضعیف بخشهای مولد (صنعت، کشاورزی، دانشبنیان) در مقابل گسترش سوداگری. تحریم اقتصادی و جنگ ترکیبی معیشتی که تلاش دشمن برای ناکارآمد جلوه دادن حکومت از طریق فشار بر سفره مردم است.
اصول راهبردی در اقتصاد: برای جلوگیری از انحراف به سوی سوداگری و وابستگی، حزب تمدن نوین اسلامی بر اصولی راهبردی برای سیاستگذاری اقتصادی تأکید دارد:
عدالت ساختاری: عدالت باید در ساختار توزیع امکانات، مالیات و دستمزد پیادهسازی شود.
تولیدمحوری بهجای سوداگری: اولویت با تولید داخلی، صنعت ملی و کار واقعی است.
معیشت همراه با کرامت: هدف اصلی، تأمین نیازهای اساسی (مسکن، غذا، سلامت) بهصورت ساختاری است.
استقلال اقتصادی و مقاومسازی درونزا: مصونسازی در برابر سلطه دلار و تحریم از طریق اقتصاد مقاومتی.
مردمیسازی اقتصاد: توسعه کوچک مقیاسها، اتکا به تعاونیها، بازگشت انفال به بیت المال
شفافیت و مقابله با فساد: داخلی سازی قیمت گذاری بر مواد اولیه، شفافسازی قراردادهای کلان برای رصدپذیری.
نقش دولت در این نظم، نه تصدیگرایی ناکارآمد است و نه ناظر بیطرف بازار آزاد؛ دولت باید معمار عدالت ساختاری باشد، تسهیلگر اقتصاد مردمی، تأمینکننده حداقل معیشت با کرامت و حافظ استقلال ملی در برابر سلطه خارجی. مأموریت دولت، طراحی نظم اقتصادی اسلامیِ مردمپایه است.
در منظومه اسلامی، مردم بازیگران اصلی تولید، عدالت و مقاومت هستند و سیاستگذاری بدون محوریت آنان پایدار نخواهد بود. نقش مردم چندلایه است: تولیدکنندگان واقعی ثروت (کشاورزان، صنعتگران، تعاونیها)، مصرفکنندگان مسئول (حمایت از کالای داخلی و سادهزیستی)، مبارزان جنگ اقتصادی (صبر و عدم تسلیم در برابر تحریم) و نظارت بر روندها برای عدم رشد فساد.
نخبگان اقتصادی نیز سه نقش کلیدی دارند: نظریهپردازی نظم اقتصادی اسلامی جایگزین، کارآفرینی متعهدانه با اولویت اشتغالزایی دانشبنیان و کوچک مقیاس، جهاد تبیین اقتصادی برای روشنگری درباره جنگ ترکیبی دشمن. حزب تمدن نوین اسلامی بر پیوند ساختاری مردم با نخبگان متعهد تأکید دارد.
اقتصاد حوزهای مستقل نیست و درهمتنیده با دیگر ساحتهاست.
اقتصاد و فرهنگ: فرهنگ کار، قناعت و ضداشرافیگری، زیربنای اقتصاد مقاومتی است.
اقتصاد و سیاست داخلی: شفافیت و مشارکت مردم در تصمیمگیری اقتصادی، لازمه مردمسالاری دینی است.
اقتصاد و امنیت: فقر و نابرابری تهدیدکننده امنیت نرم است و استقلال اقتصادی، شرط اقتدار راهبردی است.
اقتصاد و علموفناوری: دانشبنیانکردن تولید، شرط کارآمدی و مصونیت از تحریم است.
اقتصاد و عدالت اجتماعی: اصلاح نظام توزیع امکانات جامعه و ثروت، پیششرط تحقق عدالت ساختاری است
اقتصاد و تمدنسازی: تمدن نوین اسلامی بدون نظم اقتصادی مقاوم و عادلانه ممکن نیست.
تحقق اقتصاد تمدنساز نیازمند گسست از چارچوبهای موجود و بازطراحی ساختارهاست: طراحی نظم اقتصادی اسلامی مثل بازطراحی کلان سازوکارهای توزیع منابع، مالیات، بانک بر مبانی اسلامی. تحول در فرهنگ اقتصادی مردم مانند نهادینه کردن فرهنگ کار جهادی، قناعت و حرمت ربا. استقرار عدالت در زیرساختها: بومی سازی نظام قیمت گذاری بر مواد اولیه تولید، عادلانه سازی نظام دستمزد، مالیات و مالکیت برای رفع نابرابریهای ساختاری. جهاد اقتصادی و مدیریت مقاومتی: مقاومسازی مجاهدانه و هوشمندانه اقتصاد در برابر تهاجمات بیرونی. دولت کارآمد، ضدفساد و تسهیلگر: دولتی سالم که تسهیلگر اقتصاد مردمی باشد و تمرکز سرمایه و تطاول ثروت را خنثی کند.
سیاست داخلی
سیاست داخلی در منظومه فکری انقلاب اسلامی، عرصهای برای تحقق حاکمیت الهی و تجلی اراده مردم در چارچوب دین است. این ساحت، فراتر از رقابت برای قدرت، مجاهدتی برای اقامه حق، گسترش عدالت و تحقق مردمسالاری دینی است. مبانی کلیدی این دیدگاه شامل حاکمیت توأمان ولایت الهی و مشارکت مردمی، تأکید بر کرامت و مسئولیت متقابل حاکم و مردم، عدالت سیاسی (توزیع عادلانه فرصتها و قدرت) و وحدت ملی بر محور آرمانهای انقلاب است. سیاست مطلوب، مبتنی بر شفافیت، پاسخگویی و امر به معروف و نهی از منکر سیاسی است.
سیاست داخلی همواره هدف جنگ ترکیبی دشمن بوده که با تخریب سرمایه اجتماعی و نفوذ در ساختارها، اراده ملت را تضعیف میکند. تهدیدات اصلی عبارتند از:
نفوذ در مراکز تصمیمگیری: ظهور اشرافیگری سیاسی، تکنوکراسی سکولار و مهار اراده انقلابی از درون.
انحصارگرایی و حذف مشارکت واقعی: شکلگیری الیگارشی باندی که موجب طرد نیروهای اصیل و کاهش اعتماد عمومی میشود.
فساد ساختاری در قدرت: رانتهای سیاسی، انتصابات غیرشایسته و تقاطع منافع اقتصادی-سیاسی که مشروعیت را خدشهدار میکند.
عملیات روانی ناکارآمدنمایی: معرفی نظام بهعنوان ساختاری بسته و غیرپاسخگو برای تخریب امید و تحریک شورش نرم.
شکاف اجتماعی و قومیتی: تحریک بیرونی برای بهرهبرداری از مسائل هویتی و معیشتی به منظور تضعیف انسجام ملی.
حکمرانی داخلی باید بر اصولی بنیادین استوار باشد تا از انحراف به سمت قدرتطلبی یا مصلحتگرایی محافظهکارانه جلوگیری شود: مردمسالاری دینی، نه دموکراسی صوری: مشارکت آگاهانه و مؤثر مردم در چارچوب هدایت الهی، متمایز از رأیگیری صرف غربی. عدالت سیاسی: توزیع عادلانه قدرت و فرصتها برای همه اقشار و مناطق. شفافیت و پاسخگویی: لزوم پاسخگویی هر مقام در برابر نظارت مردمی، رسانهای و نخبگانی. فسادستیزی ساختاری:خشکاندن بستر تولید فساد از طریق اصلاح فرآیندها و قوانین. اخلاق و تقوای سیاسی: رفتار مبتنی بر انصاف، صداقت و پرهیز از تخریب و معاملهگری سیاسی. امتمحوری، نه حزبمحوری: سیاستگذاری باید بر مدار مصالح امت اسلامی و آرمانهای انقلاب باشد، نه منافع جناحی.
سیاست داخلی، ساحتی از تحقق حاکمیت الهی و بستر مشترک سایر حوزههای حکمرانی (فرهنگ، اقتصاد، امنیت و آموزش) است. هرگونه ناهماهنگی در آن، نظم تمدنی را مختل میسازد؛ چرا که عدالت اقتصادی بدون عدالت سیاسی پایدار نیست و امنیت پایدار نیز محصول مشروعیت درونی مبتنی بر رضایت عمومی است. این حوزه، میدان تحقق اصول انقلاب و محور اتصال مردم به ساخت قدرت است.
سیاست خارجی
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ریشه در هویتی دینی، تمدنی و عدالتمحوردارد که با دیپلماسی قدرتمحور غرب تفاوت بنیادین دارد. این رویکرد، روابط بینالملل را نه عرصه رقابت منفعتطلبانه، بلکه میدانی برای اقامه عدالت، صیانت از کرامت ملتها و امتسازی اسلامی میداند.
جبهه استکبار، سیاست خارجی ایران را بهصورت نظاممند هدف تهدید قرار داده است. از جمله تلاشهای او برای مهار منطقهای و تغییر رفتار ایران است. تلاش برای منزوی ساختن ایران و واداشتن آن به پذیرش نظم آمریکایی از طریق تحریم و نفوذ دیپلماتیک. استکبار دنبال تحمیل نظم ناعادلانه جهانیست. آنها پروژه ایرانهراسی و اسلامهراسی دارند. از ابزارهای رسانهای و لابیها برای ساختن چهرهای تروریستی و غیرعقلانی از ایران به منظور انزوای بینالمللی استفاده می کنند. تلاش دارند در روابط ایران با کشورهای مسلمان و مستقل اختلال ایجاد کنند. برای محدودسازی روابط راهبردی ایران با محور مقاومت و جنوب جهانی به تفرقه دامن میزنند. نفوذ در دستگاه دیپلماسی را پیگیری می کنند. دیپلماسی کشور با خطر نرمالیزاسیون مواجه است، غفلت از دشمنشناسی و تلاش نخبگان غربباور برای جدایی سیاست خارجی از گفتمان مقاومت خطرناک است.
سیاست خارجی مطلوب، مبتنی بر ایمان، عزت و حکمت عملی است و نه شعارگرایی یا واقعگرایی صرف. اصول ششگانه عبارتند از:
عزت، حکمت، مصلحت:حفظ عزتمندی در عین خردگرایی و تشخیص اولویتها در چارچوب اصول.
مقاومت فعال و تهاجم نرم: خروج از لاک دفاعی و عمل فعال با دیپلماسی تهاجمی و روایتسازی جهانی علیه سلطه.
حمایت راهبردی از محور مقاومت: حمایت همهجانبه و پایدار از جریانهای مقاومت، که بخشی جداییناپذیر از هویت سیاست خارجی است.
تعامل با کشورهای مستقل: تمرکز بر همکاریهای راهبردی با کشورهای مستقل و عضو بلوک جنوب جهانی برای ساختن نظمی چندقطبی.
استقلال، نه انزوا: حفظ استقلال تصمیمگیری بدون انزوا از جهان؛ دیپلماسی باید فعال و چندسویه باشد.
کارآمدی در تحقق اهداف تمدنی: سیاست خارجی باید ابزاری برای امتسازی و الگوسازی حکمرانی اسلامی باشد.
دولت مأمور اجرای گفتمان عزتمند و مکتبی در سیاست خارجی است و دیپلماسی آن باید در خدمت راهبردهای کلان نظام باشد. دولت باید: گفتمان مقاومت و حمایت از مستضعفان را نمایندگی کند؛ دیپلماسی شجاع، کارآمد و غیرمرعوب را با هماهنگی نهادهای راهبردی پیش ببرد؛ نسل جدیدی از دیپلماتهای تراز انقلاب را تربیت کند؛ و زمینه صدور گفتمان از طریق دیپلماسی عمومی، فرهنگی و علمی را فراهم سازد.
در این گفتمان، ملت و نخبگان بازیگران اصلی دیپلماسی عمومی هستند. ملت آگاه، پشتوانه اصلی دیپلماسی عزتمند است؛ نخبگان نیز وظیفه دارند حامل صدای عدالت جهانی باشند، از طریق شبکهسازی نخبگانی جهان اسلام، و تولید ادبیات نظری برای دیپلماسی اسلامی. بدون مشارکت عمیق ملت و نخبگان، سیاست خارجی انقلاب از روح و قدرت تهی است.
سیاست خارجی عرصهای مستقل نیست، بلکه باید با سایر حوزههای حکمرانی هماهنگ باشد تا انسجام راهبردی حفظ شود.
از نظرگاه فرهنگ، دیپلماسی باید تجلی فرهنگ ملی، عزت و مقاومت باشد. از نظرگاه اقتصاد، دیپلماسی ضعیف موجب تحریم میشود، در حالی که دیپلماسی فعال اقتصادی (شرقی–جنوبیمحور) ابزار رشد و خنثیسازی تحریمهاست. از نظرگاه امنیت، سیاست خارجی تراز انقلاب، بخشی از بازدارندگی ملی ماست؛ انفعال دیپلماتیک، دشمن را به تجاوز امیدوار میکند. از نظرگاه علم و آموزش، دانشگاهها دروازههای دیپلماسی عمومیاند و تربیت دیپلماتهای تراز انقلاب نیازمند آموزش تخصصی با درک تمدنی است.
سیاست خارجی، بازوی بینالمللی تمدن اسلامی است و باید پیام عدالت و هویت دینی را به جهان صادر کند و در طراحی نظم جدید جهانی نقش ایفا نماید.
برای تبدیل شدن سیاست خارجی به ابزاری برای صدور گفتمان و ساخت نظم جدید، الزامات زیر ضروری است:
تحول گفتمانی: خروج از پارادایمهای کلاسیک غربی و بازتعریف دیپلماسی بر پایه ایمان، عدالت جهانی و گفتمان مقاومت.
تربیت نیروی انسانی: نیاز به نسل جدیدی از دیپلماتها که مسلط بر منطق بینالملل و حامل ایمان و درک تمدنی باشند.
فعالسازی دیپلماسی عمومی: بسیج ظرفیتهای مردمی، رسانهای، علمی و نخبگانی برای تأثیرگذاری جهانی.
تعامل هدفمند با جنوب جهانی: پیوند راهبردی و ساختارمند با کشورهای مستقل برای جلوگیری از به حاشیه رفتن پروژه تمدنی.
تولید نظریه: پایهگذاری الگوی معرفتی اسلامی در روابط بینالملل به عنوان بدیلی برای نظریههای غربی.
تشکیل جبهه جهانی مستضعفان: ارتقای محور مقاومت به منظومهای جهانی در مقابل نظام سلطه.
عدالت اجتماعی
در اندیشه انقلاب اسلامی، عدالت اجتماعی اصلیترین شاخص مشروعیت نظام و زیربنای تمدن نوین اسلامی است، نه صرفاً یک سیاست رفاهی. عدالت، روح حاکم بر تمام حوزههای حکمرانی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ) بوده و بدون آن، هیچ حوزهای کارآمد نخواهد بود. این مفهوم فراتر از مساوات صرف است و بر انصاف، توزیع برابر فرصتها، رفع تبعیض و حمایت از مستضعفان تأکید دارد، بدون آنکه انگیزه رشد مشروع از بین برود. عدالتخواهی، رسالت تاریخی یک امت است و ریشه در ایمان و توحید دارد. همچنین، عدالت شرط اساسی برای انسانیسازی و الهیسازی پیشرفت و توسعه تمدنی است.
تحقق عدالت با تهدیدات ساختاری و گفتمانی مواجه است:
نفوذ گفتمان سرمایهسالار: استیلای دیدگاههای غربگرا و تکنوکرات که عدالت را مانع رشد میدانند و محرومان را در اولویت نمیبینند.
فساد ساختاری و انحصار: تمرکز منابع، اعتبارات و فرصتهای شغلی در دست گروههای خاص، که مانع سیستمی عدالت است.
اشرافیگری جدید: تبدیل برخی مدیران به طبقه خاص با سبک زندگی مرفه، که انحراف از مسیر عدالتخواهی را نشان میدهد و از فقر بیرونی خطرناکتر است.
تضعیف گفتمان عدالت: تبدیل عدالت به شعاری کلیشهای و حذف آن از متن برنامهریزیها توسط نخبگان محافظهکار و غربباور.
تحقق عدالت نیازمند اصول بنیادینی است که جهتدهنده تمام سیاستها باشند:
تقدم عدالت بر توسعه مادی: هرگونه پیشرفت باید با محوریت عدالت طراحی شود و خلق ثروت نباید منجر به توزیع ناعادلانه شود. اقتصاد فروبارشی مذموم است.
حمایت هدفمند از مستضعفان: سیاستهای حمایتی باید در راستای توانمندسازی و کاهش اساسی نابرابری باشند، نه پرداختهای مقطعی.
توزیع عادلانه فرصتها و امکانات: تضمین دسترسی برابر به آموزش، شغل و خدمات، و توزیع عادلانه قدرت و منابع.
عدالت در سبک زندگی و فرهنگ عمومی: جاری بودن عدالت در فرهنگ مصرفی، شهریسازی و الگوی عمومی جامعه.
دولت اسلامی موظف است عدالت را در نهادها و قوانین پیاده کند. مدیران باید با سلوک مردمی و سادهزیستی، الگوی عدالتورزی باشند، زیرا سبک زندگی اشرافی مدیران ضدعدالت و ضد انقلاب است.
تهدیدات اصلی شامل نفوذ گفتمان نئولیبرال (سرمایهسالار)، فساد ساختاری و انحصار انفال، نظام اداری تبعیضآمیز و ظهور اشرافیگری در میان مدیران است.
علم و فناوری
در گفتمان انقلاب اسلامی، علم یک عنصر تمدنی، هویتساز و جهتدار است و باید در خدمت معنویت، استقلال و عزت اسلامی قرار گیرد. حزب تمدن نوین اسلامی، علم را رکن هویت و موتور استقلال میداند. جامعه فاقد تولید علم، وابسته و عقبمانده میماند. ارزش علم به «نافع» بودن آن است؛ یعنی متصل به نیازهای واقعی مردم و حلکننده مسائل اجتماعی باشد. هدف، تبدیل ایران از مصرفکننده صرف به تولیدکننده و صادرکننده علم و کسب مرجعیت جهانی است. پیوند علم و ایمان برای جلوگیری از تبدیل شدن دانش بدون اخلاق به ابزار سلطه، پایهگذار تمدن توحیدی است. تولید علم مستلزم شجاعت، خلاقیت و شکستن چارچوبهای ذهنی غربزدگی و بازگشت به اقتدار علمی بومی است.
دولت باید علم را محور تحول ساختاری در همه عرصههای حکمرانی بداند. باید بهنفع علوم راهبردی، فناوریهای نو و حل مسائل ملی تخصیص بودجه بدهد. باید الگوی دانشگاه را از مدل سکولار غربی به مدل اسلامی–تمدنی (مسئلهمحور و عدالتخواه) تبدیل کند. مبنای رتبهبندی اساتید نباید صرفاً تعداد مقالات باشد، بلکه باید به حل مسئله و اثربخشی اجتماعی توجه کند. دولت موظف است ساختارهایی برای جریانیابی دانش راهبردی در سطح حکمرانی ایجاد کند.
حزب تمدن نوین اسلامی بر تحول مفهومی و اسلامیسازی علوم انسانی، حمایت از نهادهای پیشران، تربیت نخبگان متعهد و دیپلماسی علمی در جهان اسلام تأکید دارد.
آموزش
در گفتمان انقلاب اسلامی، آموزش ماهیتی فراتر از انتقال مهارت و اطلاعات دارد؛ این مفهوم، محور انسانسازی، خاستگاه هویتسازی ملی و بستر تمدنسازی اسلامی تلقی میشود. فلسفه نظام آموزشی بر پایه تربیت افراد مؤمن، انقلابی، مستقل و متعهد به امت استوار است. آموزش به مثابه فرآیند انسانسازی، غایت اصلی نظام را شکل میدهد که هدف آن پرورش انسانهایی موحد، مسئولیتپذیر، عقلمدار، عدالتخواه، کارآمد و تمدنساز است. در این رویکرد، آموزش و تربیت دوگانه نیستند بلکه یکدیگر را تکمیل میکنند؛ زیرا هر آموزش فاقد بُعد تربیتی، مشروعیت گفتمانی ندارد. آموزش باید در خدمت ایمان، اخلاق، هویت ملی و عزتآفرینی باشد و از تقلید کورکورانه از نظامهای غربی پرهیز نماید. همچنین، آموزش باید عدالتمحور باشد؛ چرا که عدالت آموزشی، پیشنیاز تحقق عدالت اجتماعی و توزیع برابر منزلت اجتماعی است.
نظام سلطه و جریانات سکولار، آموزش را ابزاری برای سلطه فرهنگی، تحقیر هویتی و بازتولید نابرابریها میدانند. ساختار آموزشی موجود غالباً با الگوبرداری از نظامهای سکولار غربی، از مبانی بومی و اسلامی بیگانه است. آموزش از پرورش جداست. این گسست منجر به بحران هویتی، ضعف انگیزشی و در نهایت تولید انسانهایی عالم اما منحرف یا ناکارآمد میشود. تمرکز بر رتبه کنکور، مدرک و حفظمحوری، منجر به استرس، فشار روانی و بیمعنایی در فرآیند یادگیری شده است. شکاف طبقاتی شدید بین مناطق برخوردار و محروم، فقر و تبعیض را بازتولید کرده و به مهاجرت تحصیلی دامن میزند. نفوذ محتوای ضد هویت و غربزده از طریق برنامههای آموزشی بینالمللی، نسل آینده را هدف قرار داده است.
نظام آموزش مطلوب، باید بر اصول راهبردی زیر بنا شود تا از الگوی بازارمحور سکولار متمایز گردد:
پیوند ناگسستنی آموزش و تربیت: هدف، تربیت انسان تمدنساز است، نه صرفاً دانستن.
عدالت در فرصت و کیفیت: تضمین دسترسی برابر همه دانشآموزان به آموزش باکیفیت.
بومیسازی محتوا و روش: تدوین کتب و شیوههای آموزشی متناسب با هویت ملی–اسلامی و نیازهای واقعی کشور.
رشد همهجانبه: پرورش ابعاد عقلانی، عاطفی، روحی، اجتماعی و جسمی متعلم؛ پرهیز از یکبعدیسازی.
محوریت معلم: ارتقای منزلت، معیشت و جایگاه هادی معلم بهعنوان رکن اصلی تحول.
یادگیری مسئلهمحور: حرکت از حفظیات به سوی تفکر، پرسشگری، همکاری و توان حل مسئله.
مدرسه؛ پایگاه تمدنسازی: تبدیل مدرسه به مرکز فرهنگی و اجتماعی و تمرین عدالت.
دولت اسلامی مسئول هدایت راهبردی، تضمین عدالت آموزشی، تنظیم جهتگیری گفتمانی آموزش بر اساس مبانی اسلامی، و پشتیبانی از معلم است. دولت متولی تحول محتوایی و مهارکننده خصوصیسازی افسارگسیخته است. نخبگان فکری و علمی نیز باید بهعنوان معماران محتوا، در تولید نظریه و محتوای درسی بومی نقشآفرینی کنند و همکاری میان حوزه و دانشگاه را برای راهبری تمدنی آموزش تقویت نمایند.
حزب تمدن نوین اسلامی اصلاحات را در چند محور دنبال میکند:
اصلاح ساختار و محتوا: تدوین فلسفه تعلیم و تربیت بر پایه انسانشناسی توحیدی، بومیسازی محتوا، و حذف کنکور بهمثابه نظام ارزشیابی مخل پیشرفت.
عدالتمحوری: تأمین فرصت برابر آموزشی، مقابله با کالاییسازی آموزش و ارتقای کیفیت مدارس دولتی.
تحول در نقش معلم: بازتعریف جایگاه معلم بهمثابه رهبر تربیتی و افزایش منزلت و امنیت شغلی او.
مشارکت: تقویت پیوند خانه-مدرسه و مشارکت نخبگان حوزوی و دانشگاهی در طراحی آموزشی و تربیت نسلی متعهد به امت اسلامی
امنیت و دفاع
در گفتمان انقلاب اسلامی، امنیت یک اصل تمدنی است، نه صرفاً یک وضعیت نظامی. امنیت از ایمان درونی فرد مؤمن آغاز میشود که مایه آرامش درونی و بازدارندگی بیرونی است. این امنیت یک حق الهی برای ملت است. دفاع فراتر از خاک، دفاع از حقیقت، هویت دینی، کرامت امت اسلامی و منطق مقاومت است. بازدارندگی پایدار نیز محصول قدرت فیزیکی همراه با عزت، عقلانیت و معادباوری است و امت اسلامی، عمق راهبردی دفاع محسوب میشود.
تهدید در این گفتمان، محدود به تهاجم نظامی نیست و ابعاد آن به حوزههای فرهنگی، رسانهای، اقتصادی و معرفتی تسری پیدا میکند. تهدید اصلی، استحالهی درونی ملت و تغییر محاسبات آنها از طریق ابزارهایی نظیر تجویزهای غلط اقتصادی، جنگ روایتها، القای یأس و بیاعتمادی است. تهدید نرم، جنگ روانی و تحقیر هویتی خطرناکتر از تهدید سخت دانسته میشود. نفوذ از طریق عناصر مرعوب در ساختارهای تصمیمسازی، ریشه بیثباتی بلندمدت است. استراتژی دشمن، انهدام امید و اعتماد است.
امنیت و دفاع تابع اصولی است که از آموزههای ایمانی نشأت میگیرد و بخشی از مبارزه تمدنی است:
امنیت مردمپایه: ملت نه تنها موضوع، بلکه عامل تحقق امنیت است و حضور و مشارکت آن ضروری است.
بازدارندگی هوشمند: ترکیبی از قدرت معنوی، محاسباتی، مردمی و تسلیحاتی است که باید دشمن را از اصل اقدام مأیوس کند.
ترکیب سختافزار و نرمافزار امنیت: قدرت نظامی بدون سلامت فرهنگی، وحدت اجتماعی و معنویت عمومی بیریشه است.
جهاد دائمی: امنیت یک وضعیت ثابت نیست، بلکه فرآیندی مستمر از آمادگی و هوشیاری است.
استقلال امنیتی: تأمین امنیت نباید به تضمین دشمن گره بخورد و باید بر ظرفیتهای درونزا و برائت از نسخههای تجویزی دشمن تاکید کرد.
دولت اسلامی مهندس معماری کلان امنیت است. وظیفه دولت، طراحی منظومهای چندلایه و پیشنگرانه از امنیت نظامی، نرم و فرهنگی است. دولت مسئول انسجام ساختارهای دفاعی، حمایت پایدار از نیروهای مسلح و توسعه زیرساختهای دفاعی مستقل نظیر صنایع نظامی و پدافند غیرعامل است. همچنین، دولت موظف به تأمین عدالت امنیتی برای همه طبقات و مقابله فعال با جنگ شناختی دشمن است.
امنیت، ستون پیونددهنده حکمرانی است. عدالت اقتصادی شرط ثبات امنیتی است. در سیاست داخلی اعتماد عمومی و مشارکت سیاسی منابع اصلی امنیت پایدارند، در حالی که انسداد و فساد آن را فرسوده میکند. آموزش باید با تقویت هویت و تربیت نیروی مسئول، نهاد امنیتآفرین باشد. در حوزه علم، وابستگی علمی منشأ ناامنی است؛ امنیت سایبری و نظامی نیازمند فناوری بومی است. در نهایت، امنیت شرط تمدنسازی است، اما باید در خدمت اهداف تمدنی عدالت و پیشرفت باشد، نه صرفاً حفظ وضع موجود. امنیت نتیجه همافزایی حوزههای مختلف است.
حکمران- شماره۱۱



