مفهوم تحزب پس از منحل شدن حزب جمهوری اسلامی همواره با تردیدهایی در اذهان انسانهای مومن به انقلاب روبرو بوده است. همواره افکار میان دوگانهای نوسان داشته اند و در این سالها هرچه هم زمان گذشته این نواسان و تردید به نتیجه قاطع نرسیده است: از سویی، ضرورت سازماندهی نیروها به سمت اهداف انقلاب و از سوی دیگر، آفت تبدیل شدن به باشگاهی برای کشمکش قدرت و منافع، صف مرددین را پرشمار کرده است. بررسی مبانی فکری انقلاب اسلامی از بیانات حضرت آقا در خصوص کارکرد حزب، نشان میدهد که کلید این تمایز، در ماهیتی است که حزب برای خود انتخاب میکند: آیا حزب زاییده یک گفتمان است یا صرفاً ابزار دستیابی به قدرت؟ در منظومه فکری انقلاب اسلامی حزب باید صاحب گفتمانی فکری، هدایتگر و روشن باشد و گفتمان برای موفقیت و پیادهسازی روی زمین نیاز به حزب دارد. حزبِ بدون گفتمان یا تشکیلات سیاسی که صاحب فکر رایجی نیست، کالبدیست توخالی. آنجا که حزب، فاقد یک منظومه فکری منسجم، مبانی تئوریک روشن و آرمانهای متعالی برای هدایت جامعه باشد، به ناگزیر از کارکرد اصلی خود منحرف میشود. در این حالت، حزب تنها یک باشگاه کسب قدرت است. مجموعهای که نه برای ارتقای سطح معرفت سیاسی و عقیدتی جامعه، بلکه برای تسهیل بند و بستهای سیاسی و اقتصادی تشکیل شده است. چنین تشکلهایی، مصداق بارز باندبازی هستند؛ جایی که تصمیمگیری نه بر اساس اصول فکری، بلکه مبتنی بر بده بستانها، لابیگری و روابط شخصی و پارتیبازی صورت میگیرد. این احزاب، در رقابتهای انتخاباتی، از مردم میخواهند که چشم بسته و گوش بسته به نامزدی که صرفاً توسط چند نفر آدم در رأس حزب انتخاب شده، رأی دهند؛ روندی که در منطق مردمسالاری دینی نه تنها تأیید نمیشود، بلکه به شدت مورد نقد است، زیرا حق انتخابی که بر اساس شناخت و معرفت فردی شکل میگیرد را تحقیر کرده و به یک سازوکار مکانیکی و سرمایهدارانه فرو میکاهد. حزب در این شکل، یک آفت است که حقوق عمومی را ندیده میگیرد و فرصتها را منحصراً به اشغال خود در میآورد.
از طرف دیگر گفتمانِ بدون حزب، ایدهای عقیم و ابتر است. در سالهای پس از دفاع مقدس، با همت بزرگان و متفکرانی چند، گفتمانهای اصیلی بوجود آمد که سالها در فضای فکری کشور تولید و بسط یافتند، اما عموما موفق به ایجاد یک تشکیلات سیاسی منسجم و عام که به اندازه افق فکریشان کارآمد باشد، نشدهاند. گفتمان، روح سیاست است؛ اما برای اینکه این روح بتواند در جسم جامعه دمیده شود و بر تصمیمات کلان تأثیر بگذارد، نیاز به یک ظرف سازمانی دارد. یک گفتمانِ فاقد حزب، تنها یک ایده انتزاعی باقی میماند؛ توانایی ترجمه ایده به عمل را نخواهد یافت، ارزشهایش را نمیتواند به قدرت برساند و فکرش به اثرگذاری مطلوب نمیانجامد. بدون یک سازمان سیاسی متعهد، حتی روشنترین و جامعترین ایدهها نیز در پیچ و خمهای بوروکراسی، چانهزنیهای قدرت و رقابتهای متنفذین، تحلیل رفته و عقیم میمانند.
به بیان صریح، گفتمانی که تشکیلات سیاسی ندارد، در بزنگاههای تاریخی و فرآیندهای تصمیمگیری مهم کشور، نمیتواند به طور مشخص و مؤثر وزن خود را به رخ بکشد و میدان سیاست را به نفع آرمانهای خود تغییر دهد. تجربه چند دهه گذشته نشان داده است که احزابی که صرفاً برای کسب قدرت تشکیل شدند، نتوانستهاند کارکرد اصلی و هدایتی حزب که همان کانالکشی فکری است را به نمایش بگذارند. همچنین، گفتمانهای عمیقی که از بستر فکری جامعه برخاستهاند، در غیاب یک ساختار حزبی، از توانایی لازم برای تأثیرگذاری سیاسی عینی محروم ماندهاند. اما امروز، شاهد حرکتی هستیم که در صدد جبران این خلاء راهبردی است. تشکیل حزب تمدن نوین اسلامی میخواهد به لطف الهی این مسیر نرفته را بپیماید. این حرکت یک رویداد ناگهانی نیست، بلکه یک گام منطقی و استراتژیک است. شخصیتهای اصلی این جریان فکری، سالهاست که صاحب یک گفتمان مشخص در حوزههای اقتصاد مقاومتی، نظامسازی اسلامی، و حکمرانی توحیدی بودهاند. این گفتمان، که مبانی خود را از اصول مکتب انقلاب میگیرد، اکنون به این درک رسیده است که برای نفوذ حداکثری و تحقق آرمانهایش، نیاز به یک ابزار سازمانیافته و تشکیلاتی دارد. این اقدام، به معنای پرهیز از حزببازی و ورود به عرصه تحزب به همراه یک گفتمان است؛ یعنی تشکیل یک مجموعه برای گسترش فکری متمایز و تربیت کادرهای کارآمد و مومن به آن گفتمان. با جمع شدن شخصیتهای متعلق به این گفتمان در قالب یک حزب، سرعت تحولات سیاسی به نفع این گفتمان افزایش خواهد یافت. این مسیر، نه صرفاً یک تغییر نام و بازی جدید قدرت، بلکه تبدیل یک اندیشه هدایتگر به یک نیروی عملگرای سیاسی است که به فضل الهی، ساختار سیاست کشور را از آفت باندبازی رها ساخته و آن را به سوی سیاستورزی مبتنی بر فکر و آرمان هدایت خواهد کرد بحول الله و عونه.