چرا حزب از حافظه تاریخی انقلاب پاک شد؟

اسماء اسدی‌پور؛ دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت

در تاریخ انقلاب اسلامی ایران هر نهادی که شهیدی تقدیم انقلاب کرده حرمت و مشروعیتی ویژه یافته است. گویی شهادت مهر تأیید الهی بر صحت مسیر آن نهاد بوده است. به همین دلیل است که روز معلم، هفته دولت و هفته قوه قضاییه و مناسبت‌هایی مشابه هر یک با نام شهیدانی بزرگ گره خورده‌اند. هر نهادی که شهیدی از دامان خود تقدیم انقلاب کرده، در حافظه جمعی ملت، محترم‌تر، خالص‌تر و به مسیر حقیقت نزدیک‌تر دانسته شده است. گویی خون شهید نه پایان، که آغاز هویتی تازه برای ان نهاد بوده است؛ مهر تأییدی بر درستی مسیر آن. اما در میان این نهادها یک جای خالی بزرگ همچنان به چشم می‌خورد. حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی که در آن مغزهای متفکر و ارکان فکری و اجرایی انقلاب به خون خود غلطیدند، چرا به نام و تشخص حزب پاس داشته نشد؟ تنها در ماجرای حزب جمهوری اسلامی که پیکر بسیاری از برجسته‌ترین اندیشمندان انقلاب در آن به خاک و خون کشیده شد، نام نهاد میزبان از حافظه‌ی رسمی حذف گردید. این سکوت تاریخی، خود پرسشی بزرگ است. بلکه به عکس از تجربه حزب همیشه با بدنامی یاد می‌شود و منع شدیدی از طرف مسئولین بخش‌های مختلف از حرکت حزبی وجود دارد. شهید آیت‌الله دکتر بهشتی، یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان نظام اسلامی نخستین فقیهی بود که در اندیشه سیاسی اسلام به‌صورت نظام‌مند از حزب سخن گفت و آن را نه ابزار رقابت که ساختار عقل جمعی در مدیریت جامعه دانست. او حزب را نه محل نزاع قدرت بلکه نهاد مسئولیت‌پذیری مؤمنانه می‌خواند. آن‌چنان‌که خود گفته بود حزب برای او «معبد» بود. جایگاه تعالی، آموزش، تربیت و نه رقابت.  بهشتی باور داشت که سیاست اسلامی در جهان مدرن بدون تحزب ممکن نیست. حکمرانی امروز به تعبیر او جز از مسیر تحزب درست نمی‌گذرد. زیرا تنها حزب می‌تواند میان مردم و حاکمیت، میان اراده و اجرا پیوندی مداوم پدید آورد. در نگاه او تشکل سیاسی سالم ادامه منطقی امت‌سازی است. همان امت متشکل بر محور امام.

اساسا باید گفت که اندیشه حزبی بهشتی در بطن نظریۀ حکمرانی اسلامی قابل فهم است. جایی که عقل، وحی و مردم‌سالاری دینی در تعامل‌اند. از دیدگاه بهشتی حزب نه یک پدیده غربیِ ناسازگار با ایمان بلکه قالبی برای سازمان‌دهی نیروهای مؤمن و کارآمد است. او با تشکیل حزب جمهوری اسلامی آن طلسم شوم را شکست که گمان می‌رفت مسلمانان قادر به ایجاد تشکل سیاسی ملی و مردمی نیستند. و با این همه پرسش دردناک باقی است. چرا پس از شهادت او خبری از تکثر اندیشه حزب آنگونه که او جلودارش بود، دنبال نشده؟ چرا خون آنان درخت حزب را در جمهوری اسلامی سیراب نکرد؟ آیا این حذف نام حزب تنها یک غفلت تاریخی بود یا بخشی از تلاش برای به‌حاشیه‌راندن اندیشه تشکل‌یافتگی در سپهر سیاست انقلاب؟ وقتی امام خمینی از شهید بهشتی خواست ریاست قوه قضاییه را بپذیرد او به شرطی پذیرفت که در کار حزبیِ او خللی ایجاد نشود. این جمله کلید درک روح حرکت اوست. برای بهشتی حزب نه وسیله‌ای فرعی که رسالتی الهی بود، برآمده از باور به ضرورت کار جمعی در ساخت جامعه مؤمن. او حزب را بخشی از نظام حکمرانی امت ـ امامت می‌دید. جایی که مردم با بصیرت، سازمان‌یافته و مسئولانه عمل می‌کنند نه منفعل یا بی‌ساختار. انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی تنها یک ترور فیزیکی نبود. نوعی حذف نمادین از ساحت سیاست نیز بود. دشمن به‌درستی دریافته بود که حزب یعنی تجلی عقلانیت جمعی انقلاب، سازمان‌یافتگی اندیشه اسلامی و جبهه‌ای برای تولید مسئولانی مؤمن ولی قانون‌مدار. هدف ترور نه فقط انسان‌ها که «ایده حزب‌گرایی در جمهوری اسلامی» بود. ایده‌ای که اگر بالید، می‌توانست واسطه‌ای شود میان مردم و حاکمیت، میان آرمان و عمل. اما پرسش اساسی هنوز پابرجاست. چگونه شد که خون او و یارانش درخت حزب را در جمهوری اسلامی سیراب نکرد؟ آیا فراموشی نام حزب تنها یک غفلت تاریخی بود یا تلاشی آگاهانه برای بی‌صدا کردن صدای تشکل‌گرایی در ساختار انقلاب؟

امروز بازخوانی این اندیشه ضرورت دارد. ایمان بی‌تشکل در برابر پیچیدگی‌های جهان امروز بی‌پناه است. شهید بهشتی می‌گفت: “شما فکر نکنید اگر حزب نباشد دیگر چند دستگی نیست. این دروغ است، این خلاف است. این اشتباه است. وقتی هم که در جامعه حزب نباشد، به جای حزب چه هست؟ باند و دارودسته. شما بفرمایید کی در تاریخ این مملکت سراغ دارید که دارودسته نبوده؟ بفرمایید. باز هم به حزب. اقلا اگر کار سازماندهی‌اش را کامل کند، برنامه‌ای دارد، حسابی دارد، حساب و کتابی دارد. در و دروازه‌ای دارد. باند که دیگر این‌ها را هم ندارد. همه مفاسد حزب را دارد منهای محاسنش. یا دارودسته است، یا قطب است و مراد به اضافه تعدادی مرید و ذره‌های گردان پیرامون آن قطب. این که بدتر از حزب است.”اگر بپذیریم که هر شهید چراغ راه نهادی است که از آن برخاسته پس بی‌توجهی به نهادی مانند حزب بی‌توجهی به بخشی از وجدان تاریخی انقلاب است. بازگشت به اندیشه حزبی شهید بهشتی بازگشت به اندیشه سازمان‌یافته دین در زندگی سیاسی است. بازگشتی برای ساختن جامعه‌ای مؤمن، قانون‌مدار و عقل‌ورز.

 

حکمران- شماره ۱۳

این یک سایت آزمایشی است
ساخت با دیجیتس
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟