پهپادهای روسی در آسمان اروپا؛ پژواک گام‌های یک جنگ بزرگ

محمدباقر محمدزاده، مدیر کانال خبر فوری سراسری

در هوایی که هنوز از دود جنگ اوکراین سنگین است، حالا خبر پرواز پهپادهای روسی بر فراز لهستان و رومانی، اروپا را دوباره در آستانه اضطراب قرار داده است. آنچه در ابتدا به عنوان «نفوذ تصادفی یک پهپاد» تلقی می‌شد، به‌تدریج در ذهن تحلیلگران امنیتی به پرسشی راهبردی بدل شده است:آیا این پرنده‌های بی‌سرنشین مقدمه‌ای بر ورود جنگ به قلب اروپا هستند؟ و اگر چنین باشد، آیا بشریت بار دیگر در آستانه تکرار فاجعه‌ای به نام جنگ جهانی سوم ایستاده است؟

نخستین واکنش‌ها در پایتخت‌های اروپایی، آمیخته از نگرانی و سردرگمی بود. رسانه‌های غربی بلافاصله روایت مسکو را مسئول دانستند، در حالی‌که برخی ناظران مستقل بر این باورند که ماجرا می‌تواند پیچیده‌تر از آن باشد که به نظر می‌رسد. در این میان، سناریویی به‌طور فزاینده در محافل تحلیلی مطرح شده است: احتمال مهندسی بحران از سوی کی‌یف.به باور این دیدگاه، دولت زلنسکی در میانه فرسایش شدید نیروهایش، نارضایتی اجتماعی در داخل و خستگی عمومی در غرب از ادامه حمایت مالی و نظامی، به دنبال راهی است تا معادله بازی را به کلی تغییر دهد. چه ابزاری بهتر از آن‌که روسیه را متهم به حمله به خاک ناتو کند؟ چنین حادثه‌ای نه تنها پیمان آتلانتیک شمالی را بر اساس ماده ۵ منشور خود به واکنش واخواهد داشت، بلکه روح جنگ سرد را دوباره در کالبد اروپا خواهد دمید. در این چارچوب، برخی کارشناسان نظامی احتمال می‌دهند اوکراین از پهپادهای روسی ساقط‌شده، پس از تعمیر و تجهیز مجدد، برای اجرای عملیات‌های فریبنده استفاده کند؛ پهپادهایی که در ظاهر «ساخت روسیه»اند اما فرمانشان از جایی دیگر صادر می‌شود.در کنار این، یک کارزار رسانه‌ای تمام‌عیار نیز می‌تواند افکار عمومی اروپا را متقاعد سازد که «روسیه در آستانه حمله به غرب» است؛ روایتی که زمینه روانی لازم برای مداخله مستقیم ناتو را فراهم می‌کند.

در دوران جنگ‌های ترکیبی، حقیقت اولین قربانی است.نبرد امروز نه فقط در خاک، بلکه در ذهن‌ها جریان دارد. اوکراین با درک این واقعیت، به مهارت بالایی در استفاده از ابزارهای تبلیغاتی و عملیات روانی دست یافته است؛ از تولید ویدئوهای احساسی تا استفاده از رسانه‌های غربی برای شکل‌دهی افکار عمومی. زلنسکی، که خود از بطن صنعت رسانه و بازیگری برآمده، به‌خوبی می‌داند چگونه داستانی را روایت کند که همدلی برانگیزد و مشروعیت سیاسی‌اش را زنده نگه دارد. اما پرسش اینجاست: چه بهایی برای این بازی روایت‌سازی پرداخت خواهد شد؟
هر پهپاد سرگردان بر فراز لهستان یا رومانی می‌تواند جرقه‌ای باشد برای درگیری مستقیم میان روسیه و ناتو؛ درگیری‌ای که هیچ‌یک از طرفین خواهانش نیستند اما ممکن است ناخواسته در آن گرفتار شوند.

تاریخ به ما یاد داده است که جنگ‌های بزرگ غالباً از حوادث کوچک آغاز می‌شوند. ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند در سال ۱۹۱۴ که در ظاهر یک رخداد محلی در بالکان بود تنها چند هفته بعد به انفجار جنگ جهانی اول منتهی شد. در سال ۱۹۳۹ نیز حمله ساختگی نازی‌ها به یک ایستگاه رادیویی در خاک خودشان، بهانه‌ای شد برای یورش آلمان به لهستان و آغاز جنگ جهانی دوم. در هر دو مورد، حادثه‌ای کنترل‌شده به فاجعه‌ای غیرقابل‌کنترل بدل شد. اکنون نیز اروپا در شرایطی مشابه قرار دارد؛ با ائتلاف‌های پیچیده، بی‌اعتمادی متقابل، اقتصادهای بحران‌زده و رهبرانی که بیش از هر زمان دیگری تحت فشار افکار عمومی و منافع کوتاه‌مدت سیاسی‌اند. در چنین محیطی، مرز میان خطا و فاجعه به اندازه فاصله میان یک پهپاد و یک موشک است.

زلنسکی امروز در موقعیتی ایستاده که از بسیاری جهات یادآور اواخر جنگ ویتنام یا سال‌های پایانی افغانستان است:جنگی طولانی، تلفات سنگین، کاهش انگیزه نیروها و تردید حامیان خارجی. گزارش‌های میدانی حاکی از کمبود نیرو، مهمات و روحیه در ارتش اوکراین است؛ و در داخل، فساد ساختاری و نارضایتی اجتماعی مشروعیت دولت را فرسوده کرده است. در چنین شرایطی، تنها راه نجات زلنسکی، بین‌المللی کردن بحران است. او می‌کوشد با تبدیل جنگ اوکراین از «درگیری منطقه‌ای» به «نبرد برای آینده اروپا»، بار دیگر جریان همدلی غرب را احیا کند. اما این بازی خطرناک می‌تواند کنترل‌ناپذیر شود؛ چرا که مسکو بارها هشدار داده هر گونه حمله به خاک ناتو از سوی نیروهای اوکراینی، ولو با پرچم روسیه، بی‌پاسخ نخواهد ماند.

در چنین محیط پرتنشی، حتی کشورهایی که مستقیماً درگیر نیستند نیز نمی‌توانند خود را از امواج بحران دور نگه دارند. برای ایران، که مرزهای گسترده‌ای با روسیه دارد و در محور اوراسیا موقعیتی حساس یافته، تحولات اخیر معنا و اهمیت ویژه‌ای دارد. غرب در تلاش است تا با احیای نفوذ خود در پیرامون روسیه از اروپای شرقی تا قفقاز و آسیای میانه حلقه مهار جدیدی بسازد. در این چارچوب، فشار بر ایران در موضوع هسته‌ای، تحرکات در مرزهای شمال‌غربی و حتی اصرار آمریکا بر بازگشت به پایگاه بگرام در افغانستان، همگی بخشی از همان نقشه کلان‌اند: مهار محور شرقی و بازتعریف نظم پساغربی. بی‌طرفی در چنین فضایی دیگر معنا ندارد؛ چرا که جغرافیای قدرت، هر کشوری را ناگزیر به انتخاب می‌کند.
ایران باید از هم‌اکنون خود را برای تغییرات بنیادین در نظم امنیتی منطقه‌ای و جهانی آماده کند.

پهپادهای روسی در آسمان اروپا فقط ابزار جنگ نیستند؛ آن‌ها استعاره‌ای از سرگشتگی نظم جهانی‌اند. نظام بین‌المللی که پس از فروپاشی شوروی بر پایه قواعد لیبرال و وعده صلح پایدار بنا شد، امروز در حال فروپاشی است. جهان از عصر «یک‌قطبی آمریکایی» به دوران «چندقطبی پرتنش» وارد شده است؛ نظمی که در آن مرز میان امنیت و تهدید، دیپلماسی و جنگ، واقعیت و تبلیغات، هر روز مبهم‌تر می‌شود. اگر رهبران جهان نتوانند این‌بار پیش از وقوع فاجعه دست به تدبیر بزنند، تاریخ احتمالاً باز هم تکرار خواهد شد اما در مقیاسی به‌مراتب ویرانگرتر از قرن بیستم. جنگ جهانی سوم، اگر آغاز شود، شاید نه با بمب اتم بلکه با پهپادی کوچک آغاز گردد که از آسمان لهستان عبور می‌کند و در زمین سیاستمدارانی فرود می‌آید که هنوز از درس‌های تاریخ نیاموخته‌اند.

 

این یک سایت آزمایشی است
ساخت با دیجیتس
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟