🔹مهم است که به یاد بیاوریم چه روندهایی ما را به وقایع امروز رساند.
مهم است که گفتوگویی باز دربارهی چگونگی ساختن دنیای آینده و شکلدهی به بستری نوین برای رشد جهانی داشته باشیم. این رشد جهانی در کدام کشورها رخ خواهد داد؟ بر چه فناوریهایی استوار خواهد بود؟ بر پایهی چه اصولی و چه کدی فرهنگی؟
🔸وظیفهی ما این است که به سوی آینده به گونهای حرکت کنیم که برای مردم همه کشورهایی که همچون روسیه بر آینده کار میکنند، سودمند باشد. آیندهی ما و فهم ما از آن تنها از مسیر گفتوگوی باز ساخته میشود.»
🔹بدون یک دگرگونی بنیادین در نظام مالی جهانی موجود، هیچچیز جلوی مسیر ویرانگری بیپایان امپریالیستها را نخواهد گرفت: از عراق، افغانستان، لیبی، سوریه، و اکنون ایران.
🔸آمریکا از ابتدا در حمله به ایران دخیل بوده است. اگر تمام قدرتهای ضد هژمونیک به سوی ادغام کامل اقتصادی، نظامی و – تا حدی بله – حتی سیاسی نروند، یکی یکی از میان برداشته خواهند شد.
🔹خطرناکترین توهمِ ترامپیسم در سطح جهانی این است که «صلح» مورد نظر او بر پایهی تسلیم شدن در برابر حاکمیت اقتصادی شکل میگیرد – که روند ادغام اقتصادی ضد هژمونیک را کند میکند.
او بر سر ایران به هیچوجه مصالحه نخواهد کرد – چرا که ایران پس از انقلاب ۵۷ (۱۹۷۹) سیستم بانکی و منابع طبیعی خود را ملی کرد.
🔸کارتلهای سرمایهداری جهانی هنوز ایران را بابت این «گناه» نبخشیدهاند و سادهلوحانه میپندارند میتوانند چیزی را که «تازه» از دست دادهاند، بازپس بگیرند.
🔹ترامپ «بهصورت خطابی» وعدهی صلح میدهد – اما به بهای تسلیم شدن بنیانهایی که به کشورها اجازه میدهد در برابر امپریالیسم آمریکا مقاومت کنند؛ یعنی استقلال اقتصادی.
🔸جنگ تجاوزکارانهی صهیونیستها صرفاً اختلافی جزئی میان کشورها نیست. این جنگی است بر سر آیندهی توسعهی منطقه، و در سطحی بالاتر، بر سر حق ملتهای جهان برای توسعه بر اساس خودتعیینی.
🔹پروژهی صهیونیستی در مراکز مالی سرمایهداری جهانی همچون والاستریت و لندن ریشه دارد و هدفش تضعیف، عقبنگهداشتن و خنثیسازی حاکمیت، خودکفایی اقتصادی، و شکوفایی منطقه است.
🔸اگر صهیونیستها پیروز شوند، ملتهای منطقه برای نسلها در بند بردگی، استعمار اقتصادی، بهرهکشی، استخراج منابع، و فقر گرفتار خواهند شد – و هیچ قدرتی جلودارشان نخواهد بود.
🔹باید فهمید که اکنون تنها یک جنگ در جهان در جریان است. اوکراین، دریای جنوبی چین، ایران، فلسطین – همه اینها جبهههای یک جنگ واحد هستند.
ناتوانی قدرتها در ادغام و اتحاد، بازتابی از ضعف راهبردی بنیادی است.
🔸بهروشنی نشان داده شده که تکیه بر توافقات اقتصادی با غرب برای توسعهی ملی، کشور را نهفقط از نظر اقتصادی بلکه در سطح سیاسی-نظامی نیز تضعیف میکند. این موضوع در مورد چین، روسیه، ایران و همهی کشورهای ضد هژمونیک صدق میکند.
🔹برخی جریانها در کشورهای ضد هژمونیک، روابط اقتصادی با غرب را همچون «مرغ تخمطلایی» میپندارند که باید به هر قیمتی دنبالش رفت – حتی به بهای چشمپوشی از ادغام اقتصادی با کشورهایی که از نظر ژئوپلیتیکی با آنها همسو هستند.
🔸جدا کردن اقتصاد از ژئوپلیتیک اشتباهی بزرگ است. هیچگونه حاکمیت سیاسی-نظامیای بدون پایههای اقتصادی ممکن نیست. ریشهی اصلی تعارضهای سیاسی جهانی، هژمونی امپریالیسم مالی غربی-صهیونیستی است.
🔹برخی میپرسند چرا تاکنون یک بلوک نظامی واحد میان کشورهای ضد هژمونیک تشکیل نشده است؟ پاسخ ساده است: چون پایههای مادی-اقتصادی لازم برای چنین بلوکی ایجاد نشدهاند.
🔸تنها زمانی که «پوست در بازی» باشد – یعنی زمانی که نیروهای ضد امپریالیستی در سطح مادی با هم ادغام شوند – ابتدا اقتصادی، و سپس تمدنی و فرهنگی – اتحادهای نظامی و پیمانهای دفاع مشترک بهصورت طبیعی، منطقی و بیدردسر شکل خواهند گرفت.
🔹چه نیروهایی مانع از شکلگیری یک نظام اقتصادی و مالی جایگزین و ضد هژمونیک هستند؟ در اینجا مسئلهی تحلیل طبقاتی نقشی کاملاً تعیینکننده پیدا میکند.