برای رژیم صهیونیستی هرج و مرج در سوریه به مراتب بهتر از یک تصرف بزرگ جغرافیایی است.
یعقوب توکلی، مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر از طریق روششناسی مبتنی بر تاریخ شفاهی و اسناد آرشیوی به تحلیل تحولات تاریخی میپردازد. وی به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه آثار مهمی درباره تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخچه تحولات منطقه را تألیف کرده که به بررسی نقش مردم و روایتهای مستند از جنگ و درگیریهای سالیان مختلف میپردازد. در حوزه تاریخ غرب آسیا، تحقیقات توکلی بر تأثیر متقابل انقلاب ایران بر ژئوپلیتیک منطقه متمرکز است و نشان میدهد چگونه تحولات ایران معاصر، توازن قوا را در خاورمیانه تغییر داده و به بازتعریف معادلات قدرت در تقابل با هژمونی غرب منجر شده است. رویکرد وی در تحلیل تاریخ منطقه، ترکیبی از اسناد رسمی و روایتهای میدانی است که پیوند عمیق تحولات داخلی ایران با دینامیسم کلان منطقهای را آشکار میسازد. در گفتگو با وی چالشهای اخیر در سوریه و نسبت آنها با ایران را مورد بررسی قرار دادیم.
حکمران: وضعیت سوریه در چند هفته اخیر بسیار آشفته شده و تحولات با سرعت زیادی در حال رخ دادن است. اسرائیل بمبارانهای عجیب و غریبی انجام داده و از سوی دیگر شاهد حمله نیروهای جولانی یا عشایر عرب به منطقه سویدا هستیم. ما تصاویر خاصی از این منطقه مشاهده کردهایم. سوال این است که رژیم صهیونیستی دقیقاً از سوریه چه میخواهد؟ و آیا سوریه در آستانه تجزیه قرار دارد یا خیر؟
برای درک این موضوع باید به ریشههای تاریخی تقسیم بندی منطقه بازگردیم. خاورمیانه بر اساس قراردادی تقسیم شد که در آن مقامات منطقهای هیچ نقشی نداشتند، قرارداد معروف سایکس-پیکو که در سال ۱۹۱۶ به واسطه مارک سایکس (افسر انگلیسی) و فرانسوا ژرژ-پیکو (سرگرد فرانسوی) منعقد شد. در آن زمان، پادشاهان و حاکمان محلی در دمشق منتظر بودند تا جزئیات مرزهای حکومتشان را از این استعمارگران دریافت کنند. تصور طراحان این قرارداد این بود که منطقه به چند کشور بزرگ با شرایط خاص تقسیم شود: بخشی تحت الحمایه فرانسه (شامل سوریه و لبنان و …) و بخش دیگر تحت نفوذ انگلیس (شامل عراق، عربستان، کشورهای حاشیه خلیج فارس، اردن و فلسطین). از آنجا که انگلیس قدرت مسلط بود، مناطق وسیعتری به آن واگذار شد. در این سیستم، پادشاهان محلی صرفاً کارگزاران دولتهای استعمارگر بودند و طبیعی بود که استعمارگران ترجیح میدادند تعداد این کارگزاران کمتر باشد. با تشکیل رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ (در حالی که فلسطین از ۱۹۱۸ تحت کنترل انگلیس بود و اجازه تشکیل دولت مستقل به فلسطینیها داده نشد)، جنگهای متعددی بین اعراب و اسرائیل رخ داد. بعدها با فروپاشی نظام دوقطبی و شکلگیری نظام تکقطبی تحت رهبری آمریکا، این نظریه تقویت شد که دولتهای کوچکتر، کنترلپذیرتر هستند. جنگهای منطقهای مانند حمله عراق به ایران، حمله عراق به کویت و سپس حمله آمریکا به عراق همگی در راستای همین استراتژی بودند.
کشف منابع عظیم نفت در منطقه و انباشت ثروت حدود ۳۰ تریلیون دلاری در کشورهای عربی (از سوریه و لبنان تا خلیج فارس شامل عربستان، کویت، امارات و قطر) باعث شد قدرتهای غربی به فکر کنترل این ثروت بیفتند. به عنوان مثال، ترامپ به صراحت از کشورهای عربی خواست تا بخشی از این ثروت (مثلاً ۵۰۰ میلیارد دلار از امارات و ۱ تریلیون دلار از عربستان) را تحت شرایط و روشهایی به آمریکا پرداخت کنند و این درخواست را با تهدیدهای امنیتی همراه کرد.
حکمران: تهدید امنیتی به چه معناست؟
وقتی به حاکمان عربی گفته میشود «اگر ما نباشیم شما یک روزه ساقط میشوید»، به این معنی است که در ساختار امنیتی و اطلاعاتی این کشورها نفوذ کامل وجود دارد. بنابراین استراتژی اصلی، کوچکسازی و تضعیف دولتهای منطقه است تا نتوانند در برابر سیاستهای غرب مقاومت کنند.
در مورد نقش کشورهای منطقه باید گفت کویت با وجود برخورداری از ثروت سرشار نفت، عملاً هیچ نقش تعیینکنندهای در معادلات بینالمللی ندارد و به نوعی بازیگری منفعل محسوب میشود. امارات متحده عربی نیز تنها در چارچوبی که قدرتهای بزرگ برایش تعریف کردهاند امکان مانور دارد و هرگونه حرکت مستقلانهاش با محدودیت مواجه میشود. لبنان به دلیل ساختار سیاسی خاص و بحرانهای داخلی پیوسته، از ایفای هرگونه نقش منطقهای مؤثر بازمانده است. قطر اگرچه به لطف منابع گازی و سرمایهگذاریهای کلان اقتصادی توانسته حضوری نسبی در عرصه بینالمللی داشته باشد، اما این نقشآفرینی نیز عمدتاً در حوزههای محدود و کنترلشده امکانپذیر شده است. در این میان، مصر با جمعیت قابل توجه به عنوان کشوری با پیشینه تاریخی و وزن سیاسی خاص، توانسته تا مدتها به عنوان عامل بازدارنده در برابر برخی طرحهای سلطهجویانه عمل کند، اما فشارهای اقتصادی و سیاسی سالیان اخیر، از مانور این کشور نیز کاسته است. این وضعیت به خوبی نشان میدهد که چگونه طراحی سیستماتیک قدرتهای بزرگ توانسته کشورهای منطقه را در نقشهای از پیش تعیینشده و محدود قرار دهد، به گونهای که هیچیک نتوانند به بازیگری مستقل و تأثیرگذار در سطح جهانی تبدیل شوند.
حکمران: در مورد مساله رژیم صهیونیستی چطور؟
در مسئله مقابله با اسرائیل از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۸-۱۹۷۹ که قرارداد کمپ دیوید امضا شد، مصر و سوریه به عنوان اصلی ترین موانع فعالیت های رژیم صهیونیستی عمل می کردند.
تا همین اواخر، دولت سوریه با جمعیت ۳۰ میلیونی خود به عنوان دولتی مقاوم در برابر رژیم صهیونیستی عمل میکرد، در حالی که اسرائیل با جمعیت محدودتر با چالشهای خاص خود روبرو بوده است. این تفاوت جمعیتی و جغرافیایی همواره بر معادلات منطقه تأثیرگذار بوده است. ایران با جمعیت نزدیک به ۹۰ میلیون نفری و برخورداری از موقعیت ژئوپولتیک خاص، منابع نفتی و یکپارچگی سرزمینی، توانسته است نقش بینالمللی مهمی ایفا کند و به یکی از بازیگران تأثیرگذار در معادلات جهانی تبدیل شود. این جایگاه و مزاحمتهایی که برای غرب ایجاد کرده، ناشی از مجموعهای از عوامل جغرافیایی، جمعیتی و استراتژیک است که در کنار هم به ایران قدرت میبخشند. همین الگو را میتوان در مورد ترکیه مشاهده کرد. ترکها هرگز گذشته عثمانی خود را فراموش نکردهاند؛ دورانی که به مدت چهارصد سال بر بخشهای وسیعی از اروپا حکمرانی داشتند. امروز نیز، با وجود تمام تلاشها برای غربیسازی از کاهش نیروهای نظامی گرفته تا تغییر نظام فکری و اجتماعی، حتی عضویت در ناتو و قرار دادن جغرافیای خود در اختیار این پیمان، اروپا همچنان ترکیه را به عنوان یک کشور اروپایی نپذیرفته است. این مسئله ریشه در حافظه تاریخی اروپا دارد؛ تا جایی که تقریباً هیچ رمان اروپایی وجود ندارد که به نوعی به گذشته اشغالگری عثمانیها اشاره نکرده و آن را محکوم نکرده باشد. این موضوع در ادبیات اروپا به شکلی گسترده انعکاس یافته است.
حکمران: ایده کوچکسازی دولتها و حکومتهای غرب آسیا از کجا نشات گرفت؟
در این میان، برنارد لوئیس اندیشمند، تاریخدان و استراتژیست یهودیالاصل عضو شورای امنیت ملی آمریکا نقش مهمی در تحلیل این مسائل داشته است. تخصص دانشگاهی لوئیس که موضوع رساله دکتری او نیز بود، فرقه اسماعیلیه و ساختار فرقهسازی در جهان اسلام است. او که با جریانات مختلف اسلامی آشنایی عمیقی دارد، شاگردان و همفکران بسیاری در دانشگاههای کشورهای مختلف از جمله فرانسه، انگلیس، رژیم صهیونیستی ، استرالیا و حتی ایران پرورش داده است. این شبکه گسترده در واقع پایگاههای مطالعاتی لوئیس در سراسر جهان محسوب میشوند.
لوئیس پژوهشهای مهمی درباره جهان عرب و اسلام انجام داده که از جمله میتوان به آثار شاگردانش مانند «پیامبر و فرعون» ژیل کوپل، «جنبشهای اسلامی عرب» اثر جان اسبس دیان، و «شیعیان: مسلمانان فراموششده» نوشته گراهام فولر اشاره کرد. این آثار که تحت تأثیر دیدگاههای لوئیس نوشته شدهاند، نقش مهمی در شکلدهی به نگاه غرب به جهان اسلام داشتهاند. در سال ۱۹۸۳، کنفرانسی در تلآویو برگزار شد که مارتین کرامر مسئولیت اجرایی آن را بر عهده داشت، اما چهره فکری اصلی این رویداد برنارد لوئیس بود. ایده تجزیه خاورمیانه به دولتهای کوچکتر که از نظریات لوئیس نشأت میگرفت، در دوره ریاستجمهوری کلینتون و سپس جورج بوش پسر – زمانی که کاندولیزا رایس پیگیر این مسئله بود – به مرحله اجرا درآمد. مفهوم «خاورمیانه جدید» دقیقاً به همین معنا بود؛ ایجاد دولتهای کوچکی که برای شکلدهی به هویت خود نیازمند سالها جنگ داخلی باشند. این جنگهای طولانیمدت به نفع مجتمعهای نظامی غرب و آمریکا تمام میشد و بازار تسلیحات را رونق میبخشید.
نمونه بارز این سیاست را میتوان در مسئله کردستان مشاهده کرد که به عمد بین چهار کشور (عراق، سوریه، ترکیه و ایران) تقسیم شده است. اگرچه بخشی از کردهای ایران ممکن است خواهان پیوستن به کردستان عراق باشند، اما اکثریت آنها چنین خواستهای ندارند. همین وضعیت در مورد کردهای ترکیه و سوریه نیز صادق است، جایی که هر گروه مدعی است جغرافیای کافی برای تشکیل یک کشور مستقل را در اختیار دارد. این سناریو برای جوامع عربی حاشیه مناطق نفتی، بنادر استراتژیک و همچنین بلوچها بر اساس تقسیمبندی قرارداد گلداسمیت تکرار شده است.
حکمران: پس ایجاد گروههای تکفیری در سوریه هم جزئی از همین برنامه دستهبندی میشود؟
تکفیریها در سوریه چندین بار تلاش کردند فعالیت کنند، اما به دلیل مهارت دستگاههای امنیتی سوریه و حضور جریانهای مقاومت، نتوانست به موفقیت دست یابند. در این سالها دولت سوریه عمداً مناطق کردنشین را به حال خود رها کرد تا بتواند با جریانهای سلفی و تکفیری مقابله کند. این استراتژی در نهایت مؤثر واقع شد و داعش در عراق و سوریه سرکوب گردید.
با این حال، یک اشتباه استراتژیک رخ داد، عدم ریشهکنی کامل تروریستها در حلب و ادلب. اگر از کسانی که مانع این ریشهکنی شدند سؤال کنید، احتمالاً پاسخ خواهند داد که این کار عمدی و از روی هوشمندی بوده است. اما هر کسی که دانشی در علوم استراتژیک داشته باشد میداند که نباید به چریکها فرصت تجمع و سازماندهی داد. تمام تئوریهای جنگهای چریکی بر این اصل استوارند که اگر به چریکها پایگاه جغرافیایی بدهید، به تدریج نیرو جذب خواهند کرد. متأسفانه در سیاست خارجی ما نوعی «حقوقزدگی» به وجود آمده است. بسیاری از کسانی که در حوزه حقوق بینالملل تحصیل کردهاند نه به عنوان محقق، بلکه به عنوان کارمند این دیدگاه را ترویج میکنند. به عنوان استاد دانشگاه، من این گروه را بیشتر «حقوقخواندههای کارمندی» میدانم تا اندیشمندان استراتژیک.
آنچه در ادلب اتفاق افتاد ، یعنی عدم خلعسلاح کامل تروریستها ، دقیقاً شبیه این است که کسی که پسر شما را کشته، با اسلحه به خانه شما بیاورید و به او پناه دهید! آقای امیرعبداللهیان به خوبی توضیح دادهاند که قرار بود این کانون تروریستی کاملاً نابود شود، اما برخی با نوشتن توافقهای نامناسب مانع این کار شدند. نتیجه آنکه جامعه ادلب هر روز آماده انفجار است و این تروریستها همچنان ارتباطات و راههای تردد خود را حفظ کردهاند.
حکمران: با این نکات شما، سرنوشت سوریه با چالشهایی چون جنگ با اسرائیل به چه سمتی حرکت میکند؟
ببینید، رژیم صهیونیستی تمایل دارد که همه بخشهای مهم منطقه از جمله بخشهای مهمی از سوریه تحت تسلطش باشد ولی یک دفعه نمیتواند همه جای سوریه را تصرف کند، مثلاً چند استان را بگیرد، چون نه نیروی نظامی کافی دارد و نه از دل یک جنگ تلخ خارج شده است. کاری که رژیم صهیونیستی میتواند بکند این است که دولت سوریه را تضعیف کند و ترسی را بر جامعه سوریه حاکم کند تا دیگر جرأت حرکتی نداشته باشند. این وضعیت حاکم شده بر جامعه سوریه برای رژیم صهیونیستی به مراتب بهتر از یک تصرف بزرگ جغرافیایی است.
در این میان اما بلندیهای جولان یا منطقه جبل العرب که بر دمشق و سایر مناطق مشرف بود، آن ترس دائمی از شلیک توپخانه باعث میشد که سوریه قفل باشد و نتواند حرکتی انجام دهد. با این شرایط رژیم صهیونیستی پیش از این وقایع دست به کاری جدی نزد، اما الان شروع به درگیری برای انضمام بخشی از جامعه سوریه، که همان جامعه دروزیها بود، کرده است. درگیری در سویدا در منطقه برای این انضمام لازم بود.
رژیم صهیونیستی از دهه ۱۹۵۰ با اتخاذ سیاست ایجاد رعب و وحشت از طریق اعدام های سریع، روند اشغالگری خود را به شکلی سیستماتیک پیش برده است. امروز در منطقه سویدا و جنوب سوریه، رژیم صهیونیستی در حال اجرای همان استراتژی حساب شدهای است که دقیقاً با توان و ظرفیتهایش تناسب دارد. اسرائیلیها به خوبی از محدودیتهای خود آگاهند، مانند کسی که میداند از نهر یک متری میتواند بپرد، اما اگر عرض نهر به دو متر برسد حتماً در آن سقوط خواهد کرد. در پایگاههای نظامی رژیم صهیونیستی، انواع سناریوها و راهبردها با دقت مطالعه میشود تا جایی که به تعبیری، آنچه به ذهن شیطان هم خطور نمیکند توسط این استراتژیستها تحلیل و بررسی میشود. آشوبهای اخیر در سویدا و ظهور گروههای مسلح جدید، فرصت طلایی برای رژیم صهیونیستی ایجاد کرده است. هدف اصلی آنها ایجاد شکاف بین دولت مرکزی سوریه و مناطق مرزی است. این وضعیت همزمان هم فرصتی برای رژیم صهیونیستی محسوب می شود، هم چالشی برای جهان عرب و اسلام و هم آزمونی برای جبهه مقاومت.
درگیری در سویدا و مناطق مرزی اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. گروههای مسلحی که جز خشونت و جنگ زبان دیگری نمیشناسند، در شرایطی که دولت مرکزی ضعیف شده است، پتانسیل بالایی برای ایجاد کانون تنش در مرزها دارند. رژیم صهیونیستی به دنبال بهره برداری از این وضعیت است، اما اگر بتوانیم این وضعیت را به فرصتی برای اتحاد بدنه اجتماعی ضدصهیونیستی در سوریه تبدیل کنیم، می توان این چالش را به نقطه عطفی در تقویت جبهه مقاومت تبدیل کرد. رژیم صهیونیستی با درک دقیق از محدودیت های خود به دنبال ایجاد تفرقه و ناامنی در مناطق استراتژیک مانند سویدا است، اما تاریخ نشان داده که هرگاه جبهه مقاومت توانسته است با هوشمندی و اتحاد عمل به میدان بیاید، این تهدیدها به فرصت تبدیل شدهاند.
حکمران: دروزیها چگونه نقشآفرینی میکنند؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید مساله را ریشهیابی کرد و در واقع میبایست دروزیها را به دقت شناخت. جامعه دروزیهای سوریه اقلیتی خاص و منحصربفرد را تشکیل میدهند. این جریان فکری که از شیعیان اسماعیلی منشعب شده، حتی از باطنیگرایی و پنهانکاری فرقه مادر خود نیز فراتر رفته است. از نظر شریعت، دروزیها بسیار منعطف هستند و معتقدند انسان تنها پس از چهل سالگی به تکلیف شرعی میرسد. آنها به قرآن و پیامبر اعتقاد دارند، اما امام علی(ع) را بیشتر به عنوان حکیم میشناسند. در مسئله مرگ و معاد، اعتقاد به تناسخ خاصی دارند که با باورهای رایج اسلامی تفاوت اساسی دارد. برخلاف وهابیون که معتقدند «انسان که مرد، تمام شد»، دروزیها حتی مردگان خود را در قبر دفن نمیکنند، بلکه آنها را در چاه میاندازند. کتاب «رسائل الحکمه» آنها حاوی آموزههایی است که بر اساس آن، روح یک دروزی پس از مرگ در بدن فرد دروزی دیگری حلول میکند. این باور در مورد پدر و خواهر سمیر قنطار نیز دیده شد. دین دروزیها ترکیبی عجیب از عناصر یهودی، مسیحی و گنوسیسم است که باعث شده بسیاری از علمای اسلام آنها را خارج از دین اسلام بدانند. جالب اینجاست که خود دروزیها نیز تا همین اواخر درباره مسلمان بودن خود تردید داشتند، تا اینکه برخی علمای معاصر فتوای مسلمان بودن آنها را صادر کردند.
جمعیت دروزیها در جهان حدود یک میلیون نفر است که بیشتر در مناطق کوهستانی لبنان (جبل لبنان)، سوریه و فلسطین اشغالی زندگی میکنند. در سوریه حدود سیصد تا چهارصد هزار دروزی زندگی میکنند. این جمعیت به دلیل سبک زندگی خاص خود، عمدتاً در مناطق مرتفع و دورافتاده سکونت دارند که هم جنبه حفاظتی دارد و هم به سنت تاریخی آنها برمیگردد. در جولان اشغالی، تلاشهای زیادی برای بسیج دروزیها انجام شد اما نتیجهبخش نبود، چرا که اکثریت آنها از طایفههایی هستند که تمایلی به درگیری ندارند. در لبنان نیز دروزیها عمدتاً در مناطق کوهستانی متمرکز هستند. هرچند جوامع کوچکی از دروزیها در آمریکا، استرالیا و ونزوئلا نیز وجود دارد، اما حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد کل جمعیت دروزی جهان در سوریه زندگی میکنند.
حکمران: آیا اینها تاکنون تمایلی برای همراهی با مقاومت از خود نشان دادهاند؟
دروزیها به شدت چند شقه هستند. برخی با مقاومت و برخی با رژیم صهیونیستی هستند و هیچ قاعده منسجمی ندارند. در مورد هر شهر و هر بخشی از آنها باید به درستی تحقیق و بررسی کرد. البته در مورد بخشی از آنها اسد به درستی به فرماندهان جبهه مقاومت هشدار داده بود. در حالی که برخی به بلندیهای جولان به عنوان نقطه آغاز مقاومت امید بسته بودند، واقعیت این بود که جامعه دروزی این منطقه چندان تمایلی به همکاری نداشت. در مقابل، شیعیان جنوب لبنان به خوبی با این طرح همراهی کردند. روش کار به این صورت بود که با استقرار در روستاها و آموزش تدریجی نیروهای محلی، هستههای مقاومت شکل میگرفت و فضای امنیتی برای نیروهای رژیم صهیونیستی به تدریج ناامن میشد. این همان استراتژی موفقیتآمیزی بود که در لبنان به کار گرفته شد و شهیدانی مانند سمیر قنطار و جهاد مغنیه مأموریت اجرای آن در بلندیهای جولان را بر عهده داشتند.
حکمران: آیا سمیر قنطار اصالتاً دروزی بود؟
بله، او در ابتدا دروزی بود، اما در دوران زندان به مذهب شیعه گروید. هرچند این تغییر مذهب به صورت علنی اعلام نشد. اسرائیل اعتراف کرد که کشتن او به دلیل فعالیتهایش در جولان بوده است. دقت کنید دولت سوریه به خوبی از این واقعیت آگاه بود که امکان تحریک جامعه دروزی وجود ندارد. از سوی دیگر، با توجه به اینکه اسد خود از اقلیت علوی بود و جامعه غالب سوریه سنیمذهب بودند، بخشی از این سنیها با گرایشهای تیمیهای و وهابی به شدت مخالف علویها بودند وضعیت پیچیدهای حاکم بود.
حکمران: با توجه به صحبتهایی که درباره سویدا و آمادگی برای اشغال آن شد، آیا این اراده رژیم صهیونیستی است که مانع این روند شود؟ این نیروها با چند خودروی نظامی بدون تجهیز و بدون درگیری به خیابانها آمده و تا نزدیکی دمشق پیش رفتهاند. این به چه معناست؟
به نظر من، با توجه به درگیریهای کنونی در سویدا و حضور این گروهها، اسرائیلیها دیگر جرأت تکرار درگیری مستقیم را فعلا نخواهند داشت و صرفا تلاش میکند یک مرز تقریبی به دور سویدا ایجاد کند. رژِم صهیونیستی میداند اگر با این گروههها درگیر شوند و بمباران صورت گیرد و زد و خورد محلی رخ دهد، جمع کردن کار سخت خواهد شد. در لبنان ۱۵ سال پیش درگیری آغاز شد، چون دولت مرکزی قدرت نداشت. اینجا ظرفیت وجود دارد؛ اگر این ظرفیت برای مقابله با مزدوران رژیم صهیونیستی شکل گرفته، به سمت مقابله با خود رژیم صهیونیستی هم ممکن است برود و یک کانون درگیری شکل بگیرد، به اعتقاد من اتفاق بزرگی است که آرام آرام میتواند فضا را در منطقه تغییر دهد.
حکمران: با این توصیف مسیر تحولات به کدام سمت خواهد بود؟
پیشبینیهای متعددی داشتهام که تاکنون محقق شدهاند. به نظر من این کانون درگیری در سوریه که در شرایط دولت ضعیف و بینظم شکل گرفته، پیامدهای مهمی دارد. قبلاً اقتدار جولانی نوعی ترس در جبهه مقاومت ایجاد کرده بود، اما بمبارانهای اخیر و ورود رژیم صهیونیستی به صحنه، این ترس را از بین برد. این رویدادها ثابت کرد که تکفیریها فقط در برابر افراد بیدفاع قادر به کشتار هستند همانطور که در ماجرای اسپایکر دیدیم، ابتدا اسرا را آزاد اعلام کردند و بعد که خلع سلاح شدند، آنها را کشتند. رژیم صهیونیستی ناخواسته بهترین خدمت را به جبهه مقاومت کرد، چون فضای سوریه را دوباره برای فعالیت مقاومت باز کرد. از طرفی، برای نیروهای معتدلتر اسلام سیاسی سنی که به جریان جولانی باور داشتند، احساس ناامیدی ایجاد شد. این گروهها به زودی از اطراف جولانی پراکنده خواهند شد و به نظر من این فرآیند همین الان هم در حال وقوع است. حتی برخی قبایل دیگر از جولانی و دولت مرکزی دستور نمیگیرند. اگر رژیم صهیونیستی عملیاتی علیه این گروهها انجام دهد، ممکن است شرایط تغییر کند.
حکمران: پس بر این اساس در مورد نقشه آمریکا برای خاورمیانه و تجزیه کشورها به دولتهای کوچک، باید گفت سوریه در حال حاضر آسیبپذیرترین نقطه است. استراتژیستهای رژیم صهیونیستی هم به دنبال تجزیه هستند، اما سؤال اینجاست که استراتژیستهای طرف مقابل چه برنامهای دارند؟
در مورد دروزیها، وضعیت پیچیده است. در جولان نتوانستند هستههای مقاومت فعال ایجاد کنند و برخی دروزیها گرایش بیشتری به رژیم صهیونیستی دارند. اما در میان دروزیهای سوریه و حتی اسرائیل هم افرادی مخالف رژیم صهیونیستی وجود دارند. صحنه فعلی پر از ترس است، اما اگر عقلانیتی حاکم شود و بتوان این گروههای مسلح را قانع کرد که به جای درگیری داخلی، تمرکز خود را به مرزها با رژیم صهیونیستی معطوف کنند، خطر تجزیه کاهش مییابد. ظرفیت جنگ با رژیم صهیونیستی آنقدر فرصتساز است که میتواند همه را متحد کند. نکته جالب اینجاست که تکفیریها در طول این سالها نشان دادند که جنگیدن با مسلمانان دیگر برایشان جذابتر از مقابله با رژیم صهیونیستی است. حتی یک تیر هم به سمت اسرائیلیها شلیک نکردند. برای برخی دروزیها هم جنگیدن با رژیم صهیونیستی جذابیت بیشتری دارد. تاریخ نشان داده حتی خوارج تندرو هم وقتی امام حسن(ع) با معاویه میخواست بجنگد، پیشنهاد اتحاد دادند و امام پذیرفت. امروز هم اگر جریانهای تکفیری بخواهند با رژیم صهیونیستی بجنگند، میتوان به تفاهم رسید.
در مورد آینده، رژیم صهیونیستی اگرچه از نظر تاکتیکی در سوریه پیشروی کرده و جولان را تثبیت نموده، اما از نظر استراتژیک پیروزی چشمگیری نداشته است. در لبنان فقط به ترورها بسنده کرده و نتوانسته وارد خاک لبنان شود یا مقاومت را نابود کند. مقاومت در حال بازسازی خود است. ما هم در جنگ با عراق شکستهایی خوردیم، اما دوباره سازماندهی شدیم و پیروز شدیم. جنگ در منطقه تمام نشده است.
رژیم صهیونیستی با جمعیت ۸ میلیونی، حمایت کامل آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و با وجود کمکهای ترکیه و یهودیان مناطق مختلف، نتوانسته بر غزه ۲ میلیونی که از همه طرف محاصره شده، پیروز شود. همانطور که در ابتدای جنگ گفتم، رژیم صهیونیستی غزه را ویران خواهد کرد، اما سرنوشتی مشابه استالینگراد برایش رقم خواهد خورد. آلمانها هم استالینگراد را ویران کردند، اما وقتی شکست قطعی شد، سد مقاومت آلمان شکست و فرار آغاز شد. امروز هم شاهد همین روند خواهیم بود.
منبع: حکمران- شماره۷