ازتولید گفتمان استعماری در قالب «عقلانیت» نولیبرال: در نقد دوراهی سرنوشت‌ساز مسعود نیلی

طاها زینالی؛ پژوهشگر اقتصاد سیاسی بین المللی

یادداشت مسعود نیلی درباره «دوراهی سرنوشت‌ساز» ایران، نمونه‌ای آشکار از بازتولید گفتمان استعماری در قالب تحلیل‌های به‌ظاهر «عقلانی» و «واقع‌بینانه» است. این متن که در پی تجاوز نظامی رژیم‌صهیونیستی و امریکا به ایران نوشته شده، نه تنها از درک ماهیت تجاوزگرانه و ایران‌ستیزانهٔ این جنگ عاجز است، بلکه با وارونه‌سازی علت و معلول، ایران را مسئول خشونت متجاوز معرفی می‌کند.

استعمار ذهن: بازتولید روایت مسلط

نیلی از دو «نگاه» سخن می‌گوید و با روش نگارشیِ  کاریکاتورسازیِ آن نگاهی که مخالفش است، بینش مورد نظر خود را «عقلانی» و مطلوب ترسیم می‌کند. نیلی تجاوز امریکایی-اسرائیلی به ایران را ناشی از غلبهٔ نگاهی در ایران می‌داند که «حکومت را منحصرا میدان درگیری و عرصه مبارزه تعریف می‌کند» و ایران را به «درگیری فعال با قدرت‌های بزرگ غربی به‌عنوان یک وظیفه‌محوری» سوق داده است. این همان روایت مسلط یا دقیق‌تر روایت دشمن از تجاوز علیه کشور است، روایتی که تحریم‌ها و ترورها و تجاوزات غرب به رهبری ایالات متحده علیه ایران را ناشی از خصومت ایدئولوژیک ایران با غرب می‌داند.

نیلی با بازتولید این روایت، یک‌سره تاریخ چند دههٔ اخیرا ایران و مذاکرات، تعاملات و توافق برجام و تمامی تنش‌ها و بدعهدی‌ها و دشمنی‌های امریکا علیه ایران را انکار می‌کند. او زمین سوخته و در آتش کشورهای منطقه و سرنوشت شوم لیبی و سوریه و جنایات علیه یمن و لبنان را نادیده می‌گیرد. چشمانش را بر نسل‌کشی صهیونیستی در غزه با حمایت نظامی، دیپلماتیک و سیاسی غرب می‌بندد. او نمی‌خواهد ببیند که رژیم‌های امریکا و اسرائیل و هم‌پیمانان اروپایی‌شان خواهان تضعیف و خلع سلاح ایران هستند و پاسخ رویکرد و تعهد دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران به مدیریت و کاهش تنش‌ها را با تحریم‌های بیشتر، با ترور و جنگ داده‌اند. عجیب‌تر این که گویا روند مذاکرات غیرمستقیم ایران و امریکا از حافظهٔ نیلی پاک شده است. مذاکراتی که بر مبنای گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های امریکایی و رژیم صهیونیستی زمینه‌ای بود برای غافل‌گیری ایران در مواجهه با تجاوز اسرائیلی-امریکایی به کشور.

نیلی اسیر نگاه استعمارزده‌ایست که نظم موجود جهانی را طبیعی و بدیهی می‌انگارد. او با تقلیل پیچیدگی‌های ژئوپلیتیک منطقه به دوگانه ساده «مبارزه/مصلحت» و انکار ماهیت تجاوزگرانه و امپریالیستی دشمن، از طرح این پرسش بنیادین طفره می‌رود: چرا اصلاً ایران باید میان «تسلیم» و «مقاومت» یکی را انتخاب کند؟ دوگانهٔ سرنوشت‌ساز نیلی محصول پذیرش ضمنی هژمونی امپریالیستی است. نیلی نمی‌پرسد چرا اسرائیل حق دارد با ۴۰۰ کلاهک هسته‌ای، زیرساخت‌های کشورهای منطقه را بمباران کند، اما ایران حتی حق غنی‌سازی صلح‌آمیز را ندارد؟ او این نابرابری ساختاری را امری مفروض می‌گیرد و سپس ایران را به «عقلانیت» دعوت می‌کند – عقلانیتی که معنایش چیزی جز پذیرش این نابرابری و تسلیم در برابر آن نیست. درک لیبرال نیلی از روابط بین‌الملل، مبتنی بر این توهم است که می‌توان با کنار گذاشتن «ایدئولوژی» و پذیرش «واقعیت‌ها»، به صلح و ثبات رسید. حال آن که پذیرش «واقعیت» از نگاه او در واقع خود محصول ایدئولوژی استعماری است. اما حتی در این صورت، تجربه ۲۵ سال اخیر منطقه – از عراق و افغانستان گرفته تا لیبی و سوریه – نشان می‌دهد که این «واقع‌گرایی» چیزی جز تسلیم در برابر پروژهٔ ویرانگر «خاورمیانه جدید» نیست.

نیلی صلح را برای ایران تجویز می‌کند، چنان که گویی این ایران است که ناقض صلح است، آن هم در پس تجاوزی آشکار و غیرقانونی در حین مشغولیت فعال ایران در مذاکرات برای رفع  یا مدیریت تنش‌ها با امریکا. نیلی از «تعامل جهانی» چین با آمریکا مثال می‌زند، اما فراموش می‌کند که چین از موضع قدرت با آمریکا تعامل می‌کند، نه از موضع ضعف. قدرتی که نه از راه تسلیم، بلکه از مسیر مقاومت طولانی در برابر امپریالیسم و ساختن توان داخلی و دستیابی به سطح بالایی از بازدارندگی نظامی به دست آمده است. او همچنین نادیده می‌گیرد که هیچ‌یک از کشورهایی که مسیر «اعتدال» و عقب‌نشینی را رفتند – از مصر و اردن گرفته تا امارات و بحرین – نه به توسعه رسیدند و نه به استقلال.

پیوند ارگانیک نولیبرالیسم و تسلیم

مشکل بنیادین تحلیل نیلی، در پارادایم نولیبرالی‌ای نهفته است که نه‌تنها جهان‌بینی او را شکل می‌دهد، بلکه قدرت تحلیل واقعیت‌های ژئوپلیتیک را از او سلب می‌کند. این پارادایم که بر مجموعه‌ای از فرضیات انتزاعی و غیرتاریخی متکی است – نظیر «بازار آزاد»، «مزیت نسبی» و «کارایی اقتصادی» – واقعیت‌های قدرت را در پس پرده مفاهیم به‌ظاهر خنثی پنهان می‌کند.

نولیبرالیسم با جداسازی اقتصاد از سیاست، این توهم را می‌آفریند که می‌توان به توسعهٔ اقتصادی دست یافت بدون آنکه به ساختارهای قدرت در نظام جهانی توجه کرد. این جداسازی مصنوعی، قادر به درک دیالکتیک قدرت و ثروت در نظام جهانی نیست – نظامی که در آن کنترل بر منابع، بازارها و مسیرهای تجاری، نه از طریق مکانیسم‌های «طبیعی» بازار، بلکه از راه اعمال قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی صورت می‌گیرد.

در فهم نولیبرال نیلی و دوستانش، دلیل مشکلات اقتصادی و «ناترازی‌های» کشور، نه در ساختار نابرابر نظام جهانی، بلکه در «ایدئولوژی» حاکمیت نهفته است که به جای پیگیری «رشد اقتصادی»، در پی «عدالت جهانی» است. این تحلیل وارونه، علت را با معلول جابجا می‌کند. تحریم‌های اقتصادی، محاصرهٔ مالی، ممنوعیت دسترسی به تکنولوژی و بازارهای جهانی – همه اینها ابزارهای ساختاری نظام سلطه برای جلوگیری از توسعه مستقل کشورهای پیرامونی هستند، نه پیامدهای «انتخاب‌های ایدئولوژیک» این کشورها. مهم‌تر آنکه، همین نظام جهانی از طریق نهادهایی چون بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی، بسته‌های سیاستی معینی را به کشورهای پیرامونی تحمیل می‌کند – سیاست‌هایی که تحت عناوین فریبنده «تعدیل ساختاری»، «اصلاحات اقتصادی» و «ادغام در اقتصاد جهانی»، در واقع به تخریب ظرفیت‌های تولیدی داخلی، وابستگی به واردات و تشدید نابرابری‌های اجتماعی می‌انجامند. این سیاست‌ها که ظاهراً برای «توسعه» طراحی شده‌اند، در عمل مکانیسم‌های بازتولید وابستگی و انتقال ثروت از پیرامون به مرکز هستند.

نیلی به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی فراموش کرده ریل‌گذاری اقتصادی کشور از اوایل دهه ۷۰ – از دولت رفسنجانی با «تعدیل اقتصادی»، دولت خاتمی با «اصلاحات ساختاری» و به‌ویژه دولت‌های روحانی و پزشکیان با «ادغام در اقتصاد جهانی» – دقیقاً بر اساس همان نسخه‌هایی بوده که او و هم‌فکرانش تجویز می‌کردند. نتیجهٔ این سیاست‌ها چه بوده است؟ تضعیف بنیه تولیدی کشور، رشد سرطانی بخش‌های سوداگرانه و واسطه‌ای، افزایش شکاف طبقاتی، وابستگی روزافزون به واردات کالاهای اساسی و از همه مهم‌تر، کاهش تاب‌آوری اقتصاد ملی در برابر تحریم‌ها و فشارهای خارجی به رهبری ایالات متحده.

این تناقض تصادفی نیست. نولیبرالیسم در کشورهای پیرامونی، نه ابزار توسعه، بلکه مکانیسم ادغام تابعانه در نظام جهانی است. وقتی نیلی از «بهره‌گیری از ظرفیت‌ها و منابع و تکنولوژی جهانی» سخن می‌گوید، در واقع از همان مسیری حرف می‌زند که کشورهایی چون مصر، اردن، تونس و حتی ترکیه رفتند – مسیری که نه به استقلال انجامید و نه به توسعهٔ واقعی، بلکه به وابستگی عمیق‌تر و آسیب‌پذیری بیشتر.

پرسش اساسی این است: چرا همان اقتصاددانانی که مبلغ آزادسازی اقتصادی، خصوصی‌سازی و کوچک‌سازی دولت هستند، همواره در مواجهه با تجاوز خارجی، موضع «واقع‌بینانهٔ» تسلیم را اتخاذ می‌کنند؟ پاسخ در ماهیت ایدئولوژیک نولیبرالیسم نهفته است. این مکتب فکری که خود را «علمی» و «غیرایدئولوژیک» معرفی می‌کند، در واقع ایدئولوژی ارگانیک نظم مسلط جهانی است – نظمی که بر هژمونی سرمایه مالی بین‌المللی، شرکت‌های فراملی و قدرت‌های امپریالیستی غربی استوار است. به بیان دیگر، نولیبرالیسم نه یک نظریه اقتصادی صرف، بلکه پروژه‌ای سیاسی برای تحکیم سلطهٔ جهانی سرمایه به رهبری ایالات متحده است – و نیلی و هم‌فکرانش سخنگویان این پروژه در ایران هستند.

از این منظر، هرگونه مقاومت در برابر این نظم – چه به شکل ملی‌گرایی اقتصادی، چه به صورت جنبش‌های ضداستعماری و چه در قالب مدل‌های توسعه جایگزین – «غیرعقلانی» و «ایدئولوژیک» تلقی می‌شود. «عقلانیت» در این پارادایم، معنایی جز پذیرش جایگاه تعیین‌شده در تقسیم کار بین‌المللی ندارد – جایگاهی که برای کشورهای پیرامونی، نقش تأمین‌کنندهٔ مواد خام، نیروی کار ارزان و بازار مصرف برای محصولات مراکز صنعتی در نظر گرفته شده است. پیوند میان نولیبرالیسم اقتصادی و تسلیم سیاسی، پیوندی تصادفی یا تاکتیکی نیست، بلکه ارگانیک و ساختاری است. هر دو از یک منطق واحد سرچشمه می‌گیرند: پذیرش نظم موجود جهانی به عنوان امری طبیعی، تغییرناپذیر و عقلانی.

دوراهی واقعی

بله، ایران بر سر دوراهی است، اما نه آن دوراهی‌ای که نیلی ترسیم می‌کند. دوراهی واقعی این است: یا تسلیم در برابر نظمی که ایران را در بهترین حالت به پیرامونی تحقیریافته تبدیل می‌کند – و در بدترین حالت به زمین سوخته‌ای پاره‌پاره، یا ادامهٔ مسیر دشوار اما افتخارآمیز استقلال و مقاومت. آنچه نیلی «مصلحت عمومی آینده‌نگرانه» می‌نامد، در واقع چیزی جز تن دادن به منطق زور نیست – منطقی که اگر پذیرفته شود، نه تنها ایران، بلکه هر ملت مستقلی در جنوب جهانی را به بردگی نوین محکوم خواهد کرد. نیلی می‌نویسد «همه می‌روند، آنچه می‌ماند، ایران است». درست است، اما ایرانی که او تصور می‌کند – ایرانی تابع، وابسته و محروم از حق تعیین سرنوشت – ایران نیست، بلکه ویرانه‌ای است که امپریالیسم از آن به جا می‌گذارد. ایران واقعی، همان است که در این ۱۲ روز نشان داد: سرزمین تاریخی با تمدنی کهن و مردمی مقاوم، که به‌‌رغم همه فشارها و تهدیدات، بر حق خود برای زیستن با عزت و استقلال پافشاری می‌کند.

منبع: حکمران- شماره ۷

 

 

خسرو تمری؛ رئیس هیات اندیشه ورز سازمان بسیج هنرمندان استان کرمانشاه

دکتر یعقوب توکلی، پژوهشگر تاریخ معاصر در گفتگو با «حکمران» تحولات اخیر سوریه را تحلیل کرد

دکتر هلیا دوطاقی، پژوهشگر حقوق بین‌الملل در گفتگو با «حکمران» ابعاد حقوقی جنگ تحمیلی 12 روزه علیه ایران تحلیل کرد

این یک سایت آزمایشی است
ساخت با دیجیتس

دسترسی کامل به تمامی مقالات

شما در حال خواندن مقاله حکمران هستید. با عضویت و خرید اشتراک، دسترسی کامل داشته باشید.

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟