تورم در کجای قرآن آمده است؟ تورم، تطفیف مدرن؛ وقتی پیمانه پول به نفع ثروتمندان آب می‌رود!

مصطفی دارابی

این متن، سوره «مطففین» را از قاب تنگ «کم‌فروشی در دکان» بیرون می‌آورد و آن را به قلب اقتصاد و سیاست پولی امروز وصل می‌کند. نویسنده تشریح می‌کند تطفیف فقط کم گذاشتن در ترازو نیست؛ هر جا «پیمانه» عمداً دست‌کاری شود، متففین حاضر اند. در دنیای مدرن، مهم‌ترین پیمانه، «پول» است به عنوان واحد سنجش ارزش. وقتی بانک مرکزی و ساختارهای اقتصادی با تورمِ تعمدی، خلق پول و گره‌زدن ریال به دلار، سفره مردم را آرام و سیستماتیک آب می‌کنند، عملاً مصداق همان «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ» می‌شوند. ریشه و درمان هم، طبق سوره، در بازگشت جدی به ایمان به قیامت است.

۱. مطففین فقط بقال‌های کم‌فروش سر کوچه نیستند؛ هر جا کسی وقتِ گرفتن، تا ته می‌گیرد و وقتِ دادن، از پیمانه کم می‌گذارد، آن‌جا تطفیف رخ داده است؛ از ترازو تا تورم

۲. در اقتصاد مدرن، مهم‌ترین میدان تطفیف، خودِ پول است؛ وقتی واحد ارزش‌گذاری عمداً آب می‌شود، در واقع از حقوق همه مردم کم گذاشته می‌شود، بی‌آن‌که روی قبض و فاکتور چیزی نوشته شده باشد.

۳. تورم، فقط یک عدد در گزارش‌های رسمی نیست؛ روشی است که با آن، پیمانه ارزش را به نفع ثروتمندان می‌چرخانند و دستمزد، پس‌انداز و قراردادهای مردم را پنهانی کوتاه می‌کنند؛ تطفیف در مقیاس ملی.

۴. سوره مطففین یقه بقال بی‌انصاف را می‌گیرد، اما در منطقش، یقه‌ی اصلی متففین، آن‌جاست که درباره پول، چاپ پول، نرخ ارز و سیاست تورمی تصمیم می‌گیرند؛ جایی که پیمانه اصلی کم گذاشته می‌شود.

۵. «درمان تطفیف، از نگاه سوره، تنها در ایمان عینی به روز جزاست؛ تا وقتی «یَوْمٍ عَظِیمٍ» را جدی نگیریم، کم‌فروشی از ترازو بیرون می‌رود و در قالب تورم و سیاست پولی برمی‌گردد.

 

سوره مطففین را معمولاً با یک شعار می‌شناسیم: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ؛ وای بر کم‌فروشان». مسئله این است که ما هر سوره را به یک آیه تقلیل داده‌ایم و نگاه‌مان به قرآن «گسسته» است؛ مثل کسی که فقط یک قسمت از یک سریال را دیده باشد و بعد بگوید «من این سریال را دیده‌ام!». در حالی‌که هر سوره یک داستان، یک سیر محتوایی و یک نظام معنایی دارد. اگر این سیر را ببینیم، می‌فهمیم که مطففین فقط یک تهدید برای بقال کم‌فروش سر کوچه نیست؛ یک منطق ساختاریِ ظلم است که امروز می‌تواند در قالب «تورم» کل جامعه را دربر بگیرد.

سوره سه بند دارد. در بند اول، خدا مسئله را خیلی روشن طرح می‌کند: وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ وای بر تطفیف کنندگان. مطفّف کسی است که وقتی نوبت گرفتن است، «یَسْتَوْفُون» – حقش را تا ته می‌گیرد – اما وقتی نوبت دادن است، چه با وزن چه با پیمانه، «یُخْسِرُون» – کم می‌گذارد. بلافاصله بحث را می‌برد به قیامت: «أَلَا یَظُنُّ أُولَٰئِکَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُون * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ؛ آیا این‌ها گمان نمی‌کنند که برای روزی بزرگ مبعوث می‌شوند؟». یعنی ریشه تطفیف، فقط یک خیانت در معامله نیست؛ بلکه بی‌اعتنایی به روزی است که «یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِین»، روزی که مثل هیچ روز دیگری نیست، نقطه پایان کل تاریخ بشر است و آدم باید جلوی خدا برپا بایستد و جواب پس بدهد.

از همین‌جا معلوم می‌شود که خدا با تطفیف شوخی ندارد. موضوع فقط «چند گرم کمتر» یا «کم‌فروشی» نیست؛ چیزی در حد تعیین تکلیف کل عاقبت انسان است. درمان هم از همان‌جا نشان داده می‌شود: بدون باور جدی و عینی به روز جزا، انسان از تطفیف دست برنمی‌دارد.

در بند دوم، ابتدا خدا با کلمه «کلا» این مسیر و روش را رد می‌کند و سپس دو دسته کاملاً متضاد معرفی می‌کند: «فُجّار» و «ابرار». فجار، کسانی‌اند که پیمان بندگی را شکسته‌اند؛ پرونده‌شان در «سِجِّین» است، در یک زندان غلیظ و سخت. این‌ها کسانی‌اند که روز جزا را تکذیب می‌کنند، و این تکذیب، محصول یک عمر تجاوزپیشگی و گناه است، نه یک سوءتفاهم ساده فکری. وقتی آیات خدا برایشان خوانده می‌شود، می‌گویند: اینها «أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»؛ افسانه‌های پیشینیان است.

اینجا یک نکته دردناک را می‌شود فهمید: ما هم در عمل همین کار را با قرآن کرده‌ایم. وقتی قرآن را آن‌قدر اسطوره‌وار بالا می‌بریم که دیگر «نمی‌شود به آن دست زد، نمی‌شود فهمید»، برای مرده‌ها می‌خوانیم ثواب ببرند، و به زنده‌ها می‌گوییم: شما حق ندارید به آن نزدیک شوید، عملاً قرآن را از دایره هدایت و زندگی خارج کرده‌ایم. کتابی که باید معیار عمل باشد، می‌شود یک شیء مقدسِ دست‌نیافتنی؛ مثل شاهنامه‌ای که فقط برای ضرب‌المثل خوب است، نه برای اقتدا.

قرآن اما ریشه را جای دیگری می‌گذارد: «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛ نه، مشکل جای دیگر است، زنگاری است که بر قلب‌هایشان نشسته به‌خاطر آنچه کسب کرده‌اند». دل‌های زنگارگرفته، حتی اگر ظاهر مذهبی هم داشته باشند، آیات عدالت و نهی از ظلم را پس می‌زنند. وقتی پای منافع دنیایی و پول روی پول گذاشتن وسط باشد، «عدالت» و «جهنم» و «قیامت» می‌شود حرف‌های قدیمی و غیرکاربردی.

در مقابلِ فجار، «ابرار» قرار دارند: نیکانی که پرونده‌شان در «عِلِّیِّین» است؛ جایگاهی عالی و بی‌مثال، اما واقعی؛ «کِتَابٌ مَّرْقُومٌ، یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ». مقربان به آن گواهی می‌دهند و خودِ ابرار در نعمتی پایدار غوطه‌ورند، بر تخت‌های بلند تکیه زده‌اند و «نَضرَهَ النَّعِیمِ» – آثار خوشنودی و آرامش نعمت‌ها – در چهره‌شان دیده می‌شود. قرآن تعابیر مادی و قابل فهم ما را به کار می‌گیرد: شراب مهر و موم‌شده، عطر مشک… و در نهایت می‌گوید: «وَفِی ذَٰلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛ رقابت‌جویان باید در این میدان مسابقه بدهند». این‌جا میدان نفس‌زدن است، نه صف‌های قدرت‌طلبی و زدوبند سیاسی.

جمع‌بندی بند دوم روشن است: یا جزء فجار هستی یا ابرار؛ گزینه سوم وجود ندارد. خدا برآیند زندگی انسان را می‌سنجد؛ خروجی کلی‌ات سمت جهنم را سنگین کرده یا سمت بهشت را.

در بند سوم، سوره از صحنه آخرت دوباره برمی‌گردد به زمین. مجرمان – همان اهل تطفیف – در دنیا اهل ایمان را مسخره می‌کردند، با چشم و ابرو به هم اشاره می‌زدند، آن‌ها را «گمراه» و «عقب‌مانده» و «اَمل» می‌نامیدند و وقتی به جمع خودشان برمی‌گشتند، با تمسخر درباره‌شان حرف می‌زدند. برای اینکه راه خودشان را توجیه کنند، باید مؤمنانِ اهل عدالت و حق‌گویی را منزوی، حاشیه‌ای و مضحکه نشان بدهند. اما در قیامت، این صحنه برعکس می‌شود: مؤمنان بر تخت‌ها نشسته‌اند، به سرنوشت کفاری می‌نگرند که روزی به آن‌ها می‌خندیدند و پرسشی کنایه‌آمیز مطرح می‌شود: «هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ؛ آیا کفار پاداش کارهایشان را گرفتند؟».

تا این‌جا، سوره در سه گام، رذیله تطفیف را باز کرده و آن را به قیامت و به دو سرنوشت کاملاً متضاد وصل کرده است. اما نقطه اوج بحث، آن‌جاست که معنای تطفیف از دکان و ترازو بیرون می‌آید و وارد سطح «حکمرانی و اقتصاد» می‌شود؛ جایی که کلمه «تورم» معنا پیدا می‌کند.

در منطق قرآن، تطفیف یعنی: وقتی نوبت گرفتن است، کامل بگیری؛ وقتی نوبت دادن است، کم بگذاری. در اقتصاد مدرن، یکی از مهم‌ترین جاهایی که این منطق می‌تواند پیاده شود، دقیقا «پیمانه ارزش‌گذاری» است؛ همان کارکرد پول. پول سه کارکرد اساسی دارد: وسیله مبادله، واحد سنجش ارزش، و ذخیره ارزش. بحث ما با آن کارکرد دوم است: وقتی می‌گوییم «این کالا چند تومن است؟»، داریم از «تومان» به‌عنوان پیمانه استفاده می‌کنیم.

حالا اگر کسی این پیمانه را عمداً دست‌کاری کند، چه می‌شود؟ اگر قدرتی که مسئول ثبات این واحد سنجش است، خودش با خلق پول بی‌ضابطه، با گره‌زدن ارزش پول ملی به دلار، با تصمیمات تورم‌زا، مدام ارزش این پیمانه را آب کند، در واقع دارد در مقیاس ملی «تطفیف» می‌کند. این دیگر کم‌گذاشتن از یک مشتری در یک خرید نیست؛ کم‌گذاشتن از کل جامعه است؛ از پس‌اندازها، حقوق‌ها، قراردادها، قرض‌ها و دارایی‌های مردم.

تصویر ساده‌اش این است: کسی سال گذشته ۱۰۰ واحد پولی به دیگری قرض داده. امسال تورم ۵۰ درصد بوده. اگر همان ۱۰۰ واحد را پس بگیرد، در حقیقت ۵۰ واحد از او خورده شده است. اگر طلبکار بگوید «باید ۱۵۰ پس بدهی تا ارزش قرض حفظ شود»، در ظاهر دارد کاهش ارزش را جبران می‌کند، اما در عمل، مرز بین جبران و ربا گم می‌شود. چرا؟ چون همه چیز به یک اندازه گران نشده است. بعضی کالاها ده برابر شده‌اند، بعضی کمتر. پول کلی یک نرخ کاهش ارزش دارد، طلا یک نرخ دیگر، غذا و مسکن و دارو نرخ‌های متفاوت. همین‌جا است که نظام ربوی به‌طور سیستماتیک وارد چرخه می‌شود و دیگر معلوم نیست «حق واقعی» چه عددی است. در بطن ماجرا، یک نظام پیچیده از نرخ‌ها و سودها و اقساط شکل می‌گیرد که ربا را در دل خود پنهان کرده است؛ چون هیچ کس دیگر نمی‌داند کجا جبران عادلانه پایان می‌یابد و کجا ربا شروع می‌شود.

در این میان، نقش بانک مرکزی کلیدی است. پولی که در جامعه می‌چرخد، امضای رئیس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد را بر خود دارد. اگر حجم پول بی‌ضابطه افزایش پیدا کند، اگر میان ریال و دلار یک پیوند مخرب برقرار شود، اگر نرخ ارز عمداً بالا نگه داشته شود و تمام اقتصاد به آن گره زده شود، در واقع پیمانه سنجش ارزش به‌نفع گروه‌های خاصی دست‌کاری شده است. چه کسانی از این دست‌کاری سود می‌برند؟ بانک‌ها، غول‌های مالی، پتروشیمی‌ها، پالایشگاه‌ها، فولادی‌ها و شرکت‌های بزرگ صادرات‌محور؛ همان‌ها که با هر جهش ارزی، صورت‌های مالی‌شان سبزتر می‌شود، در حالی‌که سفره مردم آب می‌رود.

در چنین ساختاری، تورم دیگر یک «اتفاق طبیعی» یا «ویژگی اقتصاد جهانی» نیست؛ یک تصمیم و یک انتخاب است. وقتی گفته می‌شود: «همه دنیا تورم دارد، این بخشی از اقتصاد مدرن است»، منطق همان اهل تطفیف تکرار می‌شود که می‌خواستند کار خود را عادی و اجتناب‌ناپذیر جلوه دهند. قرآن اما می‌گوید: مطففین کسانی‌اند که فکر می‌کنند می‌توانند با این کم‌فروشی‌ها از «یَوْمٍ عَظِیمٍ» فرار کنند؛ در حالی‌که همان تطفیف است که پرونده‌شان را به «سِجِّین» می‌برد.

اگر این زاویه را جدی بگیریم، سوره مطففین تبدیل می‌شود به یک توبیخ شدید علیه مسببان تورمِ تعمدی و عوامل دست‌کاری پولی. در این خوانش، بقالی که چند گرم کم‌فروشی می‌کند، حتماً باید پاسخ‌گو باشد؛ اما «مقصر اصلی» را در جای دیگری باید جست: جایی که پیمانه اصلی ارزش، یعنی پول ملی، به طور مستمر و آگاهانه کم‌ می‌شود، و این کار پشت انبوهی از اصطلاحات تکنوکراتیک و گزارش‌های کارشناسی پنهان می‌گردد. جایی که تورم، به ابزار انتقال ثروت از طبقات ضعیف به طبقات برخوردار تبدیل می‌شود؛ همان چیزی که قرآن آن را تطفیف در عالی‌ترین سطحش می‌نامد.

در کنار بانک مرکزی و دولت، سکوت یا انفعال دستگاه‌های ناظر و قضایی هم بخشی از این چرخه است. وقتی پرونده‌های عظیم خلق پول و فساد بانکی بدون پیگیری جدی رها می‌شود، وقتی دزدیدن صدها همت از جیب مردم در ساختار مالی امکان‌پذیر است، یعنی سیستم در برابر تطفیف کلان بی‌تفاوت است و عملاً آن را پذیرفته است. در زبان سوره، این بی‌تفاوتی همان است که دل‌ها را زنگار می‌گیرد، روز جزا را از ذهن‌ها پاک می‌کند، و مجال می‌دهد که مطففین با خیال راحت بخندند و مؤمنان عدالت‌خواه را با برچسب‌های مختلف بکوبند.

در مقابل، منطق سوره چیز دیگری است: یا در جبهه فجار هستی، یا در جبهه ابرار. یا در سمت کسانی ایستاده‌ای که پیمانه‌ها را به نفع خودشان می‌چرخانند و روز جزا را جدی نمی‌گیرند، یا در جبهه کسانی که باور به آن روز عظیم، اجازه تطفیف – در هر سطحی – به آن‌ها نمی‌دهد. اگر قرار است تطفیف حاکمیتی و تورم ساختاری درمان شود، از همان نقطه‌ای باید شروع کرد که سوره مطففین بر آن انگشت گذاشته است: بازگرداندن قیامت به مرکز محاسبات، و دیدن تورم نه به‌عنوان یک عدد در گزارش‌های رسمی، بلکه به‌عنوان کم‌گذاشتن سازمان‌یافته از حق مردم.

حکمران- شماره ۱۳

 

این یک سایت آزمایشی است
ساخت با دیجیتس
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟